Write For Us

بزرگترین اتفاق زندگیم ، داستان زندگی حسین عزت خواه

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
150 نمایش
Published
دانلود وبینار رسیدن به استقلال مالی در کمتر از 2 سال :
http://ezzatkhah.com/webinar2

دانلود ویدئو " مهمترین اتفاق زندگیم
http://www.ezzatkhah.com/story

دانلود پکیج کامل همه ی قسمت های الان وقتشه
http://www.ezzatkhah.com/all

دانلود کتاب لحظه ای که تصمیم گرفتم برای همیشه ثروتمند باشم
http://ezzatkhah.com/book

دوره پاراسل زندگی ، راه اندازی کسب و کار آنلاین
http://ezzatkhah.com/parasel

مشاوره مستقیم تلفنی با استاد حسین عزت خواه
http://ezzatkhah.com/meetself

ایمیل ارتباطی با استاد حسین عزت خواه
[email protected]

تماس با شماره های دفتر عزت خواه دات کام در ایران - ساعات کار: شنبه تا چهارشنبه 9 الی 18

شماره تلفن ثابت : 03131316395

شماره تلفن همراه پشتیبانی : 09017261256



ارسال ایمیل به آدرس های زیر

واحد فروش و شرکت در دوره ها : [email protected]

واحد پشتیبانی وبسایت : [email protected]



ارسال پیام از طریق تلگرام

شماره همراه : 09017261256

آیدی تلگرام : ezzatkhahsupport@

هفتهٔ سختی گذشته بود ، چندین آزمایش مختلف داده بودم و با تمام بخش‌های بیمارستان مرکزی نورف یورک در شهر تورنتو آشنا شده بودم چون چندین متخصص پرونده من را خوانده بودند ، آزمایشهای زیادی از من گرفته شده بود ، من زیاد با بیمارستان و دکتر‌ها رابطهٔ خوبی‌ ندارم چون به طورکلی از بیمارستان حس خوبی نمی گیرم.
پشت در اتاق منتظر نشسته بودم تا منشی‌ دکتر من را به داخل بفرستد و بعد از یک ماه نتیجهٔ این آزمایش ها را به من اعلام کند ، توی این مدت که پشت در اتاق نشسته بودم ، همهٔ روز‌های یک ماه گذشته را مرور می‌کردم ، همه چیز از یک دل درد ساده شروع شده بود ، دل دردی که من روزهای اوایل به راحتی‌ انکارش می‌کردم و هیچ عکس العملی‌ نشان نمی‌دادم اما همان دل درد به جایی‌ رسیده بود که دیگه نمیتوانستم حتی جفت پا از روی زمین به هوا بپرم یا بدوم ، کمرم را کمی‌ خم کرده بود و گاهی چنان درد میگرفت که مجبور میشدم یکجا بنشینم و از درد به خودم بپیچم .

تک تک این روز‌های که پاهایم به بیمارستان و کلینیک‌ها باز شده بود برایم زجر آور بود ، چون فقط یاد آور مریضی و درد بود ، دوستم که کنارم نشسته بود گاهی با من صحبت می کرد و به من میگفت : ( حسین ، چیز خاصی‌ نیست و با چند تا قرص خوب میشی‌ اصلا نگران نباش ) اما در درونم آشوب بود که چه چیزی می‌تواند ، کمر من را توی این یک ماه خم کرده باشد و از زندگی‌ معمولیم دور کرده باشد! !!
دسته بندی
اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند