هر دمی چون نی
از دل نالان
شکوه ها دارم
روی دل هر شب
تا سحرگاهان، با خدا دارم
هر نفس آهی ست
از دل خونین
لحظه های عمر بی سامان
می رود سنگین
اشک خون آلوده ام دامان
می کند رنگین
به سکوت سرد زمان
به خران زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردی ها خدایا
نه امیدی در دل من
که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مه ی
که فروزد محفل من
نه همزبان درد آگاهی
که ناله ای خَرد با آهی
داد از این بی دردی ها خدایا
داد از این بی دردی ها خدایا
نه صفایی ز دمسازی به جام می
که گرد غم ز دل شوید
که بگویم راز پنهان
که چه دردی دارم بر جان
وای از این بی همرازی خدایا
وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراره از دل آذر بر شد و خاکستر شد
یک نفس زد و هدر شد
روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد یارا
دل نهم ز بی شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون نا فرجامی
به امید بی انجامی
وای از این افسونسازی خدایا
...
خواننده: محمدرضا شجریان
سه تار: داریوش پیرنیاکان
نی: جمشید عندلیبی
تنبک: مرتضی اعیان
شعر : جواد آذر
از دل نالان
شکوه ها دارم
روی دل هر شب
تا سحرگاهان، با خدا دارم
هر نفس آهی ست
از دل خونین
لحظه های عمر بی سامان
می رود سنگین
اشک خون آلوده ام دامان
می کند رنگین
به سکوت سرد زمان
به خران زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردی ها خدایا
نه امیدی در دل من
که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مه ی
که فروزد محفل من
نه همزبان درد آگاهی
که ناله ای خَرد با آهی
داد از این بی دردی ها خدایا
داد از این بی دردی ها خدایا
نه صفایی ز دمسازی به جام می
که گرد غم ز دل شوید
که بگویم راز پنهان
که چه دردی دارم بر جان
وای از این بی همرازی خدایا
وه که به حسرت عمر گرامی سر شد
همچو شراره از دل آذر بر شد و خاکستر شد
یک نفس زد و هدر شد
روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جامه به خون زد یارا
دل نهم ز بی شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون نا فرجامی
به امید بی انجامی
وای از این افسونسازی خدایا
...
خواننده: محمدرضا شجریان
سه تار: داریوش پیرنیاکان
نی: جمشید عندلیبی
تنبک: مرتضی اعیان
شعر : جواد آذر
- دسته بندی
- موسیقی بی کلام
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند