خرمشهر شقایقی خونرنگ است كه داغ جنگ بر سینه دارد... داغ شهادت. ویرانههای شهر را قفسی درهمشكسته بدان كه راه به آزادی پرندگانِ روح گشوده است تا بال در فضای شهر آسمانی خرمشهر باز كنند. زندگی زیباست، اما شهادت از آن زیباتر است. سلامت تن زیباست، اما پرندهی عشق، تن را قفسی میبیند كه در باغ نهاده باشند. و مگر نه آنكه گردنها را باریكآفریدهاند تا در مقتل كربلای عشق آسانتر بریده شوند؟ و مگر نه آنكه از پسر آدم، عهدی ازلی ستاندهاند كه حسین را از سر خویش بیشتر دوست داشته باشد؟ و مگر نه آنكه خانهی تن راه فرسودگی میپیماید تا خانهی روح آباد شود؟ و مگر این عاشق بیقرار را بر این سفینهی سرگردان آسمانی، كه كرهی زمین باشد، برای ماندن در اصطبل خواب و خور آفریدهاند؟ و مگر از درون این خاك اگر نردبانی به آسمان نباشد، جز كرمهایی فربه و تنپرور بر میآید؟ پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقفهای دلتنگ و در پس این پنجرههای كوچك كه به كوچههایی بنبست باز میشوند نمیتوان جست، بهتر آنكه پرندهی روح دل در قفس نبندد. پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی كه مقصد را در كوچ میبیند، از ویرانی لانهاش نمیهراسد.
زندگی زیباست، اما از مجید خیاطزاده بازپرس كه زندگی چیست. اگر قبرستان جایی است كه مردگان را در آن به خاك سپردهاند، پس ما قبرستاننشینان عادات و روزمرگیها را كی راهی به معنای زندگی هست؟ اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی كه مقصد را در كوچ مییابد از ویرانی لانهاش نمیهراسد
... رازخون آشكار شد. راز خون را جز شهدا در نمییابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرینتر است و نگو شیرینتر، بگو بسیار بسیار شیرینتر است. راز خون در آنجاست كه همهی حیات به خون وابسته است. اگر خون یعنی همهی حیات و از ترك این وابستگی دشوارتر هیچ نیست، پس بیشترین از آن كسی است كه دست به دشوارترین عملبزند. راز خون در آنجاست كه محبوب، خود را به كسی میبخشد كه این راز را دریابد. و آن كس كه لذت این سوختن را چشید، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمییابد.
آنانرا كه از مرگ میترسند از كربلا میرانند. مردانِ مرد، جنگاوران عرصهی جهادند كه راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویهی آتش جستهاند. آنان ترس را مغلوب كردهاند تافتوت آشكار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد. و مؤانسان حقیقت آنانند كه ره به سرچشمهی فنا جُستهاند.
آنان را كه از مرگ میترسند از كربلا میرانند. وقتی كار آنهمهدشوار شد كه ماندن در خرمشهر معنای شهادت گرفت، هنگام آن بود كه شبی عاشورایی بر پا شود و كربلاییان پای در آزمونی دشوار بگذارند...
كربلا مستقر عشاق است و شهید سیدمحمدعلی جهانآرا چنین كرد تا جز شایستگان كسی در آن كربلا استقرار نیابد. شایستگان آنانند كه قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است كه ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند؛ حكمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بیانتهای نورِ نور كه پرتوی از آن همهی كهكشانهای آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
ای شهید، ای آن كه بر كرانهی ازلی و ابدی وجودبر نشستهای، دستی بر آر و ما قبرستاننشینانِ عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون كش.
زندگی زیباست، اما از مجید خیاطزاده بازپرس كه زندگی چیست. اگر قبرستان جایی است كه مردگان را در آن به خاك سپردهاند، پس ما قبرستاننشینان عادات و روزمرگیها را كی راهی به معنای زندگی هست؟ اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی كه مقصد را در كوچ مییابد از ویرانی لانهاش نمیهراسد
... رازخون آشكار شد. راز خون را جز شهدا در نمییابند. گردش خون در رگهای زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرینتر است و نگو شیرینتر، بگو بسیار بسیار شیرینتر است. راز خون در آنجاست كه همهی حیات به خون وابسته است. اگر خون یعنی همهی حیات و از ترك این وابستگی دشوارتر هیچ نیست، پس بیشترین از آن كسی است كه دست به دشوارترین عملبزند. راز خون در آنجاست كه محبوب، خود را به كسی میبخشد كه این راز را دریابد. و آن كس كه لذت این سوختن را چشید، در این ماندن و بودن جز ملالت و افسردگی هیچ نمییابد.
آنانرا كه از مرگ میترسند از كربلا میرانند. مردانِ مرد، جنگاوران عرصهی جهادند كه راه حقیقت وجود انسان را از میان هاویهی آتش جستهاند. آنان ترس را مغلوب كردهاند تافتوت آشكار شود و راه فنا را به آنان بیاموزد. و مؤانسان حقیقت آنانند كه ره به سرچشمهی فنا جُستهاند.
آنان را كه از مرگ میترسند از كربلا میرانند. وقتی كار آنهمهدشوار شد كه ماندن در خرمشهر معنای شهادت گرفت، هنگام آن بود كه شبی عاشورایی بر پا شود و كربلاییان پای در آزمونی دشوار بگذارند...
كربلا مستقر عشاق است و شهید سیدمحمدعلی جهانآرا چنین كرد تا جز شایستگان كسی در آن كربلا استقرار نیابد. شایستگان آنانند كه قلبشان را عشق تا آنجا انباشته است كه ترس از مرگ جایی برای ماندن ندارد. شایستگان جاودانانند؛ حكمرانان جزایر سرسبز اقیانوس بیانتهای نورِ نور كه پرتوی از آن همهی كهكشانهای آسمان دوم را روشنی بخشیده است.
ای شهید، ای آن كه بر كرانهی ازلی و ابدی وجودبر نشستهای، دستی بر آر و ما قبرستاننشینانِ عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون كش.
- دسته بندی
- اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند