Write For Us

روایت فتح، مجموعه اول (طریق وصل 3)، دو سال قبل

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
1,027 نمایش
Published
روایت فتح، مجموعه اول، دو سال قبل
قسمتی از متن:
نخلستان‌های حاشیه‌ی اروند، عصر بیستم بهمن‌ماه ١٣٦٤ *

باران و آفتاب همچون گریه و شادی بچه‌ها در هم آمیخته بود. چگونه می‌توان در عین گریستن خندید و در عین خندیدن گریست؟ اگر جواب این سؤ‌ال را می‌دانی، این بچه‌ها همان‌گونه هستند: در عین گریستن می‌خندند و در عین خندیدن می‌گریند. دل دریایی‌شان مطمئن و آرام است، اما در عین حال، امواج بی‌قراری بی‌تابانه خود را به ساحل بلند سینه‌های ستبرشان می‌كوبد. اینان ذخیره‌های خداوند برای عصر آخرالزمان هستند؛ برگزیدگانی كه تاریخ، هزاران سال در انتظار قدومشان بوده است؛ عصاره‌ی امت‌های پیشین، هم آنان كه «فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤ‌منین اعزة علی الكافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم»(١)... هم آنان كه محبوب خدا هستند و خداوند نیز محبوب آنهاست، و در راه محبوب ملامت‌ها را به جان می‌خرند و شهادت‌ها را نیز... و این‌همه در كامشان چه شیرین است!

آن روز كه ساعاتی پیش از شروع عملیات، در میان نخلستان‌های حاشیه‌ی اروند، صف طویل طلیعه‌داران نور و مجاهدان راه خدا را می‌نگریستم كه به سوی پایان انتظار سفر می‌كردند _ آن راه‌هایی كه همچون پهنه‌ی تاریخ به سوی تحقق اراده‌ی خدا گسترده شده بود _ دو سال قبل را به خاطر آوردم.

دو سال قبل، روزهای گرمو آفتابی آذرماه ١٣٦٢. آفتاب پاییز از لا به لای برگ‌های نخل بر آنچه در نخلستان‌های حاشیه‌ی اروند جریان داشت شهادت می‌داد، و آن روزها هر چند نخلستان‌ها از این امانتداران تاریخ خالی بود، اما انتظار آنان در هر ذره‌ی آب و خاك و درخت موجود بود.

گرمای هوا در آن آخرین روزهای پاییز ٦٢ هنوز طاقت‌فرسا بود و ما می‌دانستیم كه تازه كار از بهار آغاز شده است؛ دو ماه بعد از عید، روزی حد‌اقل دوازده ساعت كار سنگین همراه با مشكلاتی كه كم‌ترین‌اش گرمای طاقت‌فرسای خرماپزان بود. آن روزها و بعد از آن، تا آخرین روزهای بهمن ماه ٦٤ كه طلیعه‌داران عصر عدالت برای ادای امانت الهی به نخلستان‌های حاشیه‌ی اروند آمدند، هیچ‌كس جز چند تن از بچه‌های جهاد و فرماندهان نظامی سپاه و ارتش نمی‌دانست كه این راه‌ها و آن اسكله‌ها برای چه احداث می‌گردد. یاد برادرانِ شهید، سید صادق دشتی و حاج خلیل پرویزی به‌خیر.

دو سال برای تاریخ هیچ نیست و تو می‌دانی زمانبر ما اسیران زمان است كه می‌گذرد، اگرنه، در پیشگاه لازمان و لامكان، دیروز و امروز و فردا به‌یكباره حاضرند و این عرصه‌ی زمان را هم، او برای تكامل من و تو گسترده است.اكنون این نخلستان‌ها خالی است، اما اگر درست دقت كنی، در این سكوتی كه سنگین بر روح نخلستان نشسته است، صدای ملكوتی و پر از خلوص آن مرد خدا را می‌شنوی كه عشاق حرم را به سوی كربلا فرا می‌خواند و حتی از این بیش‌تر، صدای خنده و گریه‌ی طلیعه‌داران نور را هم كه دو سال و چند ماه دیگر در اینجا گِرد خواهند آمد خواهی شنید.

گوش كن... می‌شنوی؟

كربلا و آن سوی‌تر، قدس، در انتظار طلیعه‌داران هستند؛ هم آنان كه راهگشای تاریخ به سوی عدالت موعود خواهند بود. آیا تو نیز به خیل آنان پیوسته‌ای؟
دسته بندی
اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند