روایت فتح، مجموعه اول (طریق وصل 5)، تجدید پیمان
قسمتی از متن:
تهران، اعزام رزمندگان به جبهه
چيست آن نداي دروني كه او را به صحنهي نبرد خوانده است؟ چيست آن نيرويي كه تورا بر سنگينيها و ماندنها و بستگيها غلبه داده است و بر آن جاذبهي دنيايي كه به سوي پايين ميكشاند فائق آورده و غل و زنجير از دست و پاي ارادهات گشوده و تو را آن بال و پر بخشيده است كه در فضاي آزاد آسمان لايتناهي پرواز كني؟ چيست آن نداي دروني كه آنها را به صحنهي نبرد خوانده است؟
تفاوتي نميكند اينكه تو كشباف هستي يا كارمند، عينكساز هستي يا دانشجو، طلبه هستي يا كارگر... آنچه از همهي اينها فراتر ميرود انسانيت توست. انسان امانتدار است و براي اداي امانت به دنيا آمده است.
در كوچههاي محله هرروز اين چهرههاي آشنا را ديدهاي. آن يكي طلبه است و آن دو نفر ديگر، كشباف و عينكساز. اما اين چه تفاوتي ميكند كه خدا از چه طريق به آنان روزي ميرساند؟ مهم اين است كهآنها پيمان فطري خويش را از ياد نبردهاند؛ ميثاق فطرت را.
بهشت زهرا، مزار يكي از شهداي عمليات والفجر هشت
بالاي سنگ مزار يك شهيد عبارت قرآني «و فديناه بذبح عظيم»(١)نوشته شده است. برادر او ميگويد وقتي شهيد براي آخرين بار به جبهه ميرفته، استخاره كرده و آيهي «و فديناه...» آمده است.
شأن انسان در اين است كه از زمان و مكان و مقتضياتآنها فراتر رود و غل و زنجير جاذبهي خاك را از دست و پاي روح خويش بگشايد و به مقام ولايت رسد و كسي اين مقام را درخواهد يافت كه از خود و آنچه دوست دارد در راه خدا بگذرد و سر تسليم به آستان قربان بسپارد و مقرب شود و خداوند در جوابش «و فديناه بذبح عظيم» نازل كند... سلام علي ابراهيم.(٢)
برادر همان شهيد در كلاس دانشگاه به درس گوش ميدهد.
آري، تفاوتي نميكند اينكه تو دانشجو هستي يا كارمند، كارگر هستي يا كشاورز، طلبه هستي يا كاسب بازار... آنچه از همهي اينها فراتر ميرود انسانيت توست و انسان، اگرانسان باشد و به وجدان خويش رجوع كند، نداي «هل من ناصر» سيدالشهدا را از باطن خويش خواهد شنيد كه ميثاق فطرتش را به او گوشزد ميكند. خداوند سر و جان را نيز همچون امانتي بهانسان بخشيده است تا هر دو را فداي امام حسين(ع) كند.
همان دانشجو لباس رزم پوشيده و آمادهي رفتن است. همسرش اين آيه را ميخواند: «ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهد بِاموالهِم وانفسهِم في سبيل الله.»(٣) دانشجو چكمههايش را ميپوشد و همسرش او را بدرقه ميكند.
شأن انسان در ايمان و هجرت و جهاد است و هجرت مقدمهي جهاد في سبيل اللهاست. هجرت، هجرت از سنگينيهاست و جاذبههايي كه تو را به خاك ميچسباند. چكمههايت را بپوش، رهتوشهات را بردار و هجرت كن. حضرت امام حسين (ع) در صحراي كربلا انتظار تورا ميكشد. چكمههايت را بپوش و رهتوشهات را بردار و هجرت كن كه پيامبران نيز همه آمدهاند تا تو را از سنگينيها رها كنند و زنجير جاذبهي خاك از دست و پاي ارادهاتبگشايند.
قسمتی از متن:
تهران، اعزام رزمندگان به جبهه
چيست آن نداي دروني كه او را به صحنهي نبرد خوانده است؟ چيست آن نيرويي كه تورا بر سنگينيها و ماندنها و بستگيها غلبه داده است و بر آن جاذبهي دنيايي كه به سوي پايين ميكشاند فائق آورده و غل و زنجير از دست و پاي ارادهات گشوده و تو را آن بال و پر بخشيده است كه در فضاي آزاد آسمان لايتناهي پرواز كني؟ چيست آن نداي دروني كه آنها را به صحنهي نبرد خوانده است؟
تفاوتي نميكند اينكه تو كشباف هستي يا كارمند، عينكساز هستي يا دانشجو، طلبه هستي يا كارگر... آنچه از همهي اينها فراتر ميرود انسانيت توست. انسان امانتدار است و براي اداي امانت به دنيا آمده است.
در كوچههاي محله هرروز اين چهرههاي آشنا را ديدهاي. آن يكي طلبه است و آن دو نفر ديگر، كشباف و عينكساز. اما اين چه تفاوتي ميكند كه خدا از چه طريق به آنان روزي ميرساند؟ مهم اين است كهآنها پيمان فطري خويش را از ياد نبردهاند؛ ميثاق فطرت را.
بهشت زهرا، مزار يكي از شهداي عمليات والفجر هشت
بالاي سنگ مزار يك شهيد عبارت قرآني «و فديناه بذبح عظيم»(١)نوشته شده است. برادر او ميگويد وقتي شهيد براي آخرين بار به جبهه ميرفته، استخاره كرده و آيهي «و فديناه...» آمده است.
شأن انسان در اين است كه از زمان و مكان و مقتضياتآنها فراتر رود و غل و زنجير جاذبهي خاك را از دست و پاي روح خويش بگشايد و به مقام ولايت رسد و كسي اين مقام را درخواهد يافت كه از خود و آنچه دوست دارد در راه خدا بگذرد و سر تسليم به آستان قربان بسپارد و مقرب شود و خداوند در جوابش «و فديناه بذبح عظيم» نازل كند... سلام علي ابراهيم.(٢)
برادر همان شهيد در كلاس دانشگاه به درس گوش ميدهد.
آري، تفاوتي نميكند اينكه تو دانشجو هستي يا كارمند، كارگر هستي يا كشاورز، طلبه هستي يا كاسب بازار... آنچه از همهي اينها فراتر ميرود انسانيت توست و انسان، اگرانسان باشد و به وجدان خويش رجوع كند، نداي «هل من ناصر» سيدالشهدا را از باطن خويش خواهد شنيد كه ميثاق فطرتش را به او گوشزد ميكند. خداوند سر و جان را نيز همچون امانتي بهانسان بخشيده است تا هر دو را فداي امام حسين(ع) كند.
همان دانشجو لباس رزم پوشيده و آمادهي رفتن است. همسرش اين آيه را ميخواند: «ان الذين آمنوا و هاجروا و جاهد بِاموالهِم وانفسهِم في سبيل الله.»(٣) دانشجو چكمههايش را ميپوشد و همسرش او را بدرقه ميكند.
شأن انسان در ايمان و هجرت و جهاد است و هجرت مقدمهي جهاد في سبيل اللهاست. هجرت، هجرت از سنگينيهاست و جاذبههايي كه تو را به خاك ميچسباند. چكمههايت را بپوش، رهتوشهات را بردار و هجرت كن. حضرت امام حسين (ع) در صحراي كربلا انتظار تورا ميكشد. چكمههايت را بپوش و رهتوشهات را بردار و هجرت كن كه پيامبران نيز همه آمدهاند تا تو را از سنگينيها رها كنند و زنجير جاذبهي خاك از دست و پاي ارادهاتبگشايند.
- دسته بندی
- اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند