روایت فتح، مجموعه سوم قسمت دوازدم، یادی از سه دلباخته
قسمتی از متن
قسمت سوم مجموعهی دوم روایت فتح كه به عملیات كربلای یك اختصاص داشت فیلمی بود به نام «دلباخته». مقصود از این نام، همهی دلاورانی هستند كه جبهههای حق را پُر كردهاند. وجه اشتراك آنها در دلباختگی حق است. آنچه باعث شد تا ما بار دیگر آن روزها را یادآوری كنیم این است كه بعضی از آن برادران اكنون به شهادت رسیدهاند و ذكر شهید، زنده نگاه داشتن راه اوست. دلباختهی اول، برادر شهید مسلم رضایی است، اهل خرمآباد. خاطرهی او در ذهن مابا تصویر زیبایی همراه است كه در آن، برادر رضایی دو دست خود را به نشانهی اطاعت از مقام ولایت بر سینه نهاده است.
دلباختهی دوم، برادر شهید حاج جعفر شیرسوار است. او فرمانده یكی از گردانهایی بود كه در تپههای قلاویزان عمل كرده بودند. وقتی از او خواستیم كه با ما مصاحبه كند، گفت: «در كنار این بسیجيها من لایق نیستم كه سخنی بگویم؛ اینها سربازان امام زمان هستند، من كجا و اینها كجا؟ اینها فرزندان فاطمهی زهرا هستند. من شرم ميكنم كه در مقابل این برادران صحبت كنم.»
برادر شیرسوار، فرمانده گردان ویژهی شهدا، فرزند دكاندار گمنامی از اهالی قائمشهر است. او خطاب به پدر و مادرش نوشته است: «امروز اگر شما را پدر و مادر شهید ميخوانند زود نیست، كه من ميبایست اولین شهیدشهرمان باشم. اما خداوند مصلحت اینچنین دیده است كه مرا تا به امروز زنده نگاه دارد و مصلحت خداوند از آمال انسان بالاتر است.» همسر شهید از زبان او ميگفت: «دنیا برای دنیاميماند و این ما هستیم كه باید با خون خویش جامعه را بسازیم.»
او در قسمتی از وصیتنامهاش نوشته است: «خداوندا، ما خون خود را در بیابانهای غرب و جنوب كشور برای برپایی اسلام ميریزیم و به آن گروه مسلمانانی كه هنوز نميخواهند حقیقت جنگ را درك كنند ميفهمانیم اگر دین حق با رفاهطلبی و بدون قیام و جهاد حفظ ميشد، حسین بن علي(ع) كهاز ما عاقلتر بود هرگز خون خود را به پای آن نميریخت.»
و ...
قسمتی از متن
قسمت سوم مجموعهی دوم روایت فتح كه به عملیات كربلای یك اختصاص داشت فیلمی بود به نام «دلباخته». مقصود از این نام، همهی دلاورانی هستند كه جبهههای حق را پُر كردهاند. وجه اشتراك آنها در دلباختگی حق است. آنچه باعث شد تا ما بار دیگر آن روزها را یادآوری كنیم این است كه بعضی از آن برادران اكنون به شهادت رسیدهاند و ذكر شهید، زنده نگاه داشتن راه اوست. دلباختهی اول، برادر شهید مسلم رضایی است، اهل خرمآباد. خاطرهی او در ذهن مابا تصویر زیبایی همراه است كه در آن، برادر رضایی دو دست خود را به نشانهی اطاعت از مقام ولایت بر سینه نهاده است.
دلباختهی دوم، برادر شهید حاج جعفر شیرسوار است. او فرمانده یكی از گردانهایی بود كه در تپههای قلاویزان عمل كرده بودند. وقتی از او خواستیم كه با ما مصاحبه كند، گفت: «در كنار این بسیجيها من لایق نیستم كه سخنی بگویم؛ اینها سربازان امام زمان هستند، من كجا و اینها كجا؟ اینها فرزندان فاطمهی زهرا هستند. من شرم ميكنم كه در مقابل این برادران صحبت كنم.»
برادر شیرسوار، فرمانده گردان ویژهی شهدا، فرزند دكاندار گمنامی از اهالی قائمشهر است. او خطاب به پدر و مادرش نوشته است: «امروز اگر شما را پدر و مادر شهید ميخوانند زود نیست، كه من ميبایست اولین شهیدشهرمان باشم. اما خداوند مصلحت اینچنین دیده است كه مرا تا به امروز زنده نگاه دارد و مصلحت خداوند از آمال انسان بالاتر است.» همسر شهید از زبان او ميگفت: «دنیا برای دنیاميماند و این ما هستیم كه باید با خون خویش جامعه را بسازیم.»
او در قسمتی از وصیتنامهاش نوشته است: «خداوندا، ما خون خود را در بیابانهای غرب و جنوب كشور برای برپایی اسلام ميریزیم و به آن گروه مسلمانانی كه هنوز نميخواهند حقیقت جنگ را درك كنند ميفهمانیم اگر دین حق با رفاهطلبی و بدون قیام و جهاد حفظ ميشد، حسین بن علي(ع) كهاز ما عاقلتر بود هرگز خون خود را به پای آن نميریخت.»
و ...
- دسته بندی
- اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند