Write For Us

شاهنامه فردوسی با آناهیتا الف- شاهنامه خوانی قسمت هفتم -طهمورت پادشاه سوم

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
2 نمایش
Published
سلام به روی ماهتون
خوش اومدید به دورهمی شاهنامه خوانی مون
رسیدیم به پادشاه سوم شاهنامه فردوسی
طهمورت
پسر هوشنگ ، کسی که دیوها رو به بند آدمیان کشید

طهمورت
پسر بد مراو را یکی هوشمند.....گرانمایه طهمورث دیوبند
بیامد به تخت پدر بر نشست.....کمر بر میان رسم او را ببست
همه موبدان را ز لشکر بخواند.....به چربی چه مایه سخنها براند
چنین گفت کامروز تخت و کلاه.....مرا زیبد و تاج و گنج و سپاه
جهان از بدیها بشویم به رای.....پس آنگه کنم درکیی گرد پای
ز هر جای کوته کنم دست دیو.....که من بود خواهم جهان را خدیو
هر آن چیز کاندر جهان سودمند.....کنم آشکارا گشایم ز بند
پس از پشت میش و بره پشم و موی.....برید و به رشتن نهادند روی
به کوشش ازو کرد پوشش به جای.....به گستردنی بد هم او رهنمای
ز پویندگان هر که بد نیک رو.....خورش کردشان سبزه و کاه و جو
رمنده ددان را همه بنگرید.....سیه گوش و یوز از میان برگزید
به چاره بیاوردش از دشت و کوه.....به بند آمدند آنک دور از گروه
ز مرغان همان را که بد نیک ساز.....چو باز و چو شاهین گردن فراز
بیاورد و آموختن‌شان گرفت.....جهانی بدو مانده اندر شگفت
چو این کرده شد ماکیان و خروس.....کجا بر خروشد گه زخم کوس
بیاورد و یکسر به مردم کشید.....نهفته همه سودمندی گزید
بفرمود تاشان نوازند گرم.....نخوانندشان جز به آواز نرم
چنین گفت کاین را نمایش کنید.....جهان آفرین را ستایش کنید
که او دادمان بر دده دستگاه.....ستایش مرو را که بنمود راه
مرو را یکی پاک دستور بود.....که رایش ز کردار بد دور بود
خنیده به هر جای شهرسپ نام.....نزد جز به نیکی بهر جای گام
همه روزه بسته ز خوردن دو لب.....به پیش جهاندار برپای شب
چو جان بر دل هر کسی بود دوست.....نماز شب و روزه آیین اوست
سر مایه بود اختر شاه را.....در بسته بد جان بدخواه را
همه راه نیکی نمودی به شاه.....همه راستی خواستی پایگاه
چن آن شاه پالوده گشت از بدی.....بتابید ازو فره ی ایزدی
برفت اهرمن را بدافسون ببست.....چو بر تیزرو بارگی برنشست
زمان تا زمان زینش برساختی.....همی گرد گیتیش برتاختی
چو دیوان بدیدند کردار او.....کشیدند گردن ز گفتار او
شدند انجمن دیو بسیار مر.....که پردخته مانند ازو تاج و فر
چو طهمورث آگه شد از کارشان.....برآشفت و بشکست بازارشان
به فر جهاندار بستش میان.....به گردن برآورد گرز گران
همه نره دیوان و افسونگران.....برفتند جادو سپاهی گران
دمنده سیه دیوشان پیشرو.....همه بآسمان برکشیدند غو
جهاندار طهمورث بافرین.....بیامد کمربسته ی رزم و کین
یکایک برآراست با دیو چنگ.....نبد جنگشان را فراوان درنگ
ازیشان دو بهره بدافسون ببست.....دگرشان به گرز گران کرد پست
کشیدندشان خسته و بسته خوار.....به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر.....بیاموزنیمت که آید به بر
کی نامور دادشان زینهار.....بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزادشان شد سر از بند او.....بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند.....دلش را چو خورشید بفروختند
نبشته یکی نه چه نزدیک سی.....چه رومی چه تازی و چه پارسی
چه سغدی چه چینی و چه پهلوی.....نگاریدن آن کجا بشنوی
جهاندار سی سال ازین بیشتر.....چه گونه برون آوریدی هنر
برفت و سرآمد برو روزگار.....همه رنج او ماند زو یادگار
جهانا مپرور چو خواهی درود.....چو می بدروی پروریدن چه سود

در قسمت بعد پادشاهی جمشید رو میخونیم جمشید یکی از مهمترین پادشاهان اساطیر ایرانیه و داستانش در شاهنامه اومده و بسیار هم جذاب و شنیدنیه
دسته بندی
تفریح و سرگرمی
برچسب
شاهنامه فردوسی, حکیم ابوالقاسم فردوسی, حکیم سخن
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند