Write For Us

غروب/ مسعود شعاری

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
594 نمایش
Published
آلبوم: غروب / اثری از مسعود شعاریخواننده: همخوانان (فرناز صاحب قلم و حسین بهاربین) گروه همسازآهنگساز و تنظیم کننده: مسعود شعاریدزدیده چون جان می روی اندر میان جان منسرو خرامان منی ای رونق بستان منچون می روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرووز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان منهفت آسمان را بردرم وز هفت دریا بگذرمچون دلبرانه بنگری در جان سرگردان منتا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرمای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان منبی‌پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مراسرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان مناز لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنهان شدمای هست تو پنهان شده در هستی پنهان منگل جامه در از دست تو ای چشم نرگس مست توای شاخ‌ها آبست تو ای باغ بی‌پایان منیک لحظه داغم می کشی یک دم به باغم می کشیپیش چراغم می کشی تا وا شود چشمان منای جان پیش از جان‌ها وی کان پیش از کان‌هاای آن پیش از آن‌ها ای آن من ای آن منمنزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نیاندیشه‌ام افلاک نی ای وصل تو کیوان منمر اهل کشتی را لحد در بحر باشد تا ابددر آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان منای بوی تو در آه من وی آه تو همراه منبر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران منجانم چو ذره در هوا چون شد ز هر ثقلی جدابی‌تو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان منای شه صلاح الدین من ره دان من ره بین منای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان منای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهاندر گوش جانم می رسد طبل رحیل از آسماننک ساربان برخاسته قطارها آراستهاز ما حلالی خواسته چه خفته‌اید ای کارواناین بانگ‌ها از پیش و پس بانگ رحیل است و جرسهر لحظه‌ای نفس و نفس سر می کشد در لامکانزین شمع‌های سرنگون زین پرده‌های نیلگونخلقی عجب آید برون تا غیب‌ها گردد عیانزین چرخ دولابی تو را آمد گران خوابی تو رافریاد از این عمر سبک زنهار از این خواب گرانای دل سوی دلدار شو ای یار سوی یار شوای پاسبان بیدار شو خفته نشاید پاسبانهر سوی شمع و مشعله هر سوی بانگ و مشغلهکامشب جهان حامله زاید جهان جاودانتو گل بدی و دل شدی جاهل بدی عاقل شدیآن کو کشیدت این چنین آن سو کشاند کش کشاناندر کشاکش‌های او نوش است ناخوش‌های اوآب است آتش‌های او بر وی مکن رو را گراندر جان نشستن کار او توبه شکستن کار اواز حیله بسیار او این ذره‌ها لرزان دلانای ریش خند رخنه جه یعنی منم سالار دهتا کی جهی گردن بنه ور نی کشندت چون کمانتخم دغل می کاشتی افسوس‌ها می داشتیحق را عدم پنداشتی اکنون ببین ای قلتبانای خر به کاه اولیتری دیگی سیاه اولیتریدر قعر چاه اولیتری ای ننگ خانه و خانداندر من کسی دیگر بود کاین خشم‌ها از وی جهدگر آب سوزانی کند ز آتش بود این را بداندر کف ندارم سنگ من با کس ندارم جنگ منبا کس نگیرم تنگ من زیرا خوشم چون گلستانپس خشم من زان سر بود وز عالم دیگر بوداین سو جهان آن سو جهان بنشسته من بر آستانبر آستان آن کس بود کو ناطق اخرس بوداین رمز گفتی بس بود دیگر مگو درکش زبانانتشارات: آوای باربدتوضیحات: "غروب" در دستگاه ماهور، اصفهان و افشاری به آهنگسازی مسعود اجرا شده است و "گروه همساز" ملودی‌های آن را نواخته‌اند. این اثر براساس اشعار مولوی ساخته شده و یک گروه نیز همخوانی آن را اجرا کرده‌اندGhoroub (Sunset)Music&Setar: Massoud ShaariHamsaaz EnsembleVocal: Farahnaz Sahebghalam and Hossein Baharbin
دسته بندی
ترانه
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند