Write For Us

فدریکو گارسیا لورکا - احمد شاملو - قسمت اول : زخم و مرگ

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
143 نمایش
Published
زخم و مرگ

در ساعت پنج عصر.

درست ساعت پنج عصر بود.

پسری پارچه‌ی سپید را آورد
در ساعت پنج عصر.

سبدی آهک، از پیش آماده
در ساعت پنج عصر.

باقی همه مرگ بود و تنها مرگ
در ساعت پنج عصر

باد با خود برد تکه‌های پنبه را هر سوی
در ساعت پنج عصر.

و زنگار، بذرِ نیکل و بذرِ بلور افشاند
در ساعت پنج عصر.

اینک ستیزِ یوز و کبوتر
در ساعت پنج عصر.

رانی با شاخی مصیبت‌بار
در ساعت پنج عصر.

ناقوس‌های دود و زرنیخ
در ساعت پنج عصر.

کرنای سوگ و نوحه را آغاز کردند
در ساعت پنج عصر.

در هر کنار کوچه، دسته‌های خاموشی
در ساعت پنج عصر.

و گاو نر، تنها دلِ برپای مانده
در ساعت پنج عصر.

چون برف خوی کرد و عرق بر تن نشستش
در ساعت پنج عصر.

چون یُد فروپوشید یکسر سطح میدان را
در ساعت پنج عصر.

مرگ در زخم‌های گرم بیضه کرد
در ساعت پنج عصر.

بی‌هیچ بیش و کم
در ساعت پنج عصر.

تابوت چرخداری در حُکمِ بسترش
در ساعت پنج عصر.

نِی‌ها و استخوان‌ها در گوشش می‌نوازند
در ساعت پنج عصر.

تازه گاوِ نر به سویش نعره برمی‌داشت
در ساعت پنج عصر.

که اتاق از احتضار مرگ چون رنگین‌کمانی بود
در ساعت پنج عصر.

قانقرایا می‌رسید از دور
در ساعت پنج عصر.

بوقِ زنبق در کشاله‌ی سبزِ ران
در ساعت پنج عصر.

زخم‌ها می‌سوخت چون خورشید
در ساعت پنج عصر.

و در هم خُرد کرد انبوهیِ مردم دریچه‌ها و درها را
در ساعت پنج عصر .

در ساعت پنج عصر .

آی، چه موحش پنج عصری بود !

ساعت پنج بود بر تمامی ساعت‌ها !

ساعت پنج بود در تاریکی شامگاه !
دسته بندی
موسیقی نواحی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند