دامن کشان ساقی می خواران از کنار یاران مست و گیسو افشانمی گریزداز جام می از شرنگ دوری وز غم مهجوری چون شرابی جوشانمی بریزددارم قلبی لرزان به رهش دیده شد نگرانساقی می خواران از کنار یارانمست و گیسو افشان می گریزددارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارمتا بیایدآزرده دل از جفای یاری بی وفا دلداری ماه افسونکاریشب نخفتمبا یادش تا دامن از کف دادم شد جهان از یادمراز عشقش را دل نهفتمدارم چشمی گریان به رهش روز و شب بشمارمتا بیاید
- دسته بندی
- ترانه
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند