مست و بی جان، ای دیوانه
خوابت برده، در میخانه، ای دیوانه
بزن و برقص و بنوش
دلِ منِ بیعقل و هوش
غم تو مگر کم شود از دوش
نفس من و جان من
غم خوش پنهان من
تو همهی درمان من، ای من
ای یار، ای عشق
آن دمِ خوش سحر
آن که میزند به در
کاش خودِ خود تو باشی
از شرابِ در بدن
آنچه میرسد به من
کاش خودِ خود تو باشی
بزن و برقص و بنوش
دلِ منِ بیعقل و هوش
غم تو مگر کم شود از دوش
نفس من و جان من
غم خوش پنهان من
تو همهی درمان من، ای من
بزن و برقص و بنوش
دلِ منِ بیعقل و هوش
غم تو مگر کم شود از دوش
نفس من و جان من
غم خوش پنهان من
تو همهی درمان من، ای من
ای یار، ای عشق
خوابت برده، در میخانه، ای دیوانه
بزن و برقص و بنوش
دلِ منِ بیعقل و هوش
غم تو مگر کم شود از دوش
نفس من و جان من
غم خوش پنهان من
تو همهی درمان من، ای من
ای یار، ای عشق
آن دمِ خوش سحر
آن که میزند به در
کاش خودِ خود تو باشی
از شرابِ در بدن
آنچه میرسد به من
کاش خودِ خود تو باشی
بزن و برقص و بنوش
دلِ منِ بیعقل و هوش
غم تو مگر کم شود از دوش
نفس من و جان من
غم خوش پنهان من
تو همهی درمان من، ای من
بزن و برقص و بنوش
دلِ منِ بیعقل و هوش
غم تو مگر کم شود از دوش
نفس من و جان من
غم خوش پنهان من
تو همهی درمان من، ای من
ای یار، ای عشق
- دسته بندی
- ترانه
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند