ناظری - دل هوس سبزه و صحرا ندارد - سروده عارف قزوینی
دل هوس سبزه و صحرا ندارد،
ندارد،
ندارد.
میل به گلگشت و تماشا ندارد،
ندارد،
ندارد.
دل سر همراهی با ما ندارد،
ندارد،
ندارد.
خون شود این دل که شکیبا ندارد.
جانم ای دل غافل،
وصل تو مشکل،
نقش تو باطل،
خون شوی ای دل
دلی دیوانه داریم،
ز خود بیگانه داریم،
ز کس پروا نداریم.
چه فتنه ها که ازگردش آسمان ندیدیم،
به غیر آه سرد همره کاروان ندیدیم،
از عاشقی به جز دیدهی خونفشان ندیدیم،
به پای گل به جز زحمت باغبان ندیدیم،
به کوی یار به جز نالهی عاشقان ندیدیم.
.
دل هوس سبزه و صحرا ندارد،
ندارد،
ندارد.
میل به گلگشت و تماشا ندارد،
ندارد،
ندارد.
دل سر همراهی با ما ندارد،
ندارد،
ندارد.
خون شود این دل که شکیبا ندارد.
جانم ای دل غافل،
وصل تو مشکل،
نقش تو باطل،
خون شوی ای دل
دلی دیوانه داریم،
ز خود بیگانه داریم،
ز کس پروا نداریم.
چه فتنه ها که ازگردش آسمان ندیدیم،
به غیر آه سرد همره کاروان ندیدیم،
از عاشقی به جز دیدهی خونفشان ندیدیم،
به پای گل به جز زحمت باغبان ندیدیم،
به کوی یار به جز نالهی عاشقان ندیدیم.
.
- دسته بندی
- موسیقی سنتی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند