.چون آمدنم به من نبود روز نخست
وین رفتن بی مراد عزمیست درست
برخیز و میان ببند ای ساقی چُست
کاندوه جهان به مِی فرو خواهم شست
***
دوری که در او آمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
*
در دایرهای که آمد و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی دراین معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست
***
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
***
تادست بر اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
کاین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
***
صبــح است دمــی بــر می گلرنـــگ زنیم
وین شیشه نـــــام و ننگ بـــر سنگ زنیم
دست از امــــل دراز خــــــــود بـاز کشیم
در زلــــف دراز و دامــــــن چنـــــــگ زنیم
***
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
بی زمزمـه نـای عـراقی هیـچ است
هر چند در احــوال جهان می نگرم
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
***
وین رفتن بی مراد عزمیست درست
برخیز و میان ببند ای ساقی چُست
کاندوه جهان به مِی فرو خواهم شست
***
دوری که در او آمدن و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست
*
در دایرهای که آمد و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست
کس می نزند دمی دراین معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست
***
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که ازین دیر فنا درگذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
***
تادست بر اتفاق بر هم نزنیم
پایی ز نشاط بر سر غم نزنیم
خیزیم و دمی زنیم پیش از دم صبح
کاین صبح بسی دمد که ما دم نزنیم
***
صبــح است دمــی بــر می گلرنـــگ زنیم
وین شیشه نـــــام و ننگ بـــر سنگ زنیم
دست از امــــل دراز خــــــــود بـاز کشیم
در زلــــف دراز و دامــــــن چنـــــــگ زنیم
***
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است
بی زمزمـه نـای عـراقی هیـچ است
هر چند در احــوال جهان می نگرم
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است
***
- دسته بندی
- موسیقی سنتی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند