Write For Us

برای افغانستان و افغانستانی های عزیز دعا کنیم

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
70 نمایش
Published
. ضیا قاسمی، از شاعران افغانستانی، با استقبال شعری از شهید عبدالقاهر عاصی چنین سرود:

گاهی پدر شدیم و پسر را گریستیم
گاهی پسر شدیم و پدر را گریستیم

هر روز و شب، درست چهل سال می‌شود
ساعات تلخ پخش خبر را گریستیم

هر دم به خون خویش فتادیم و ساختیم
هی قبر تازه کوه و کمر را، گریستیم

مادر شدیم و از پس هر زخم انفجار
هی چشم‌های مانده به در را گریستیم

در خون نشست روسری دختران‌مان
رخساره‌گان قرص قمر را گریستیم

بعد از تو روزگار همانی که بود، ماند
هر سال ما قضا و قدر را گریستیم

بعد از تو نیز مثل خودت عاصی عزیز!
«شب را گریستیم، سحر را گریستیم»

--------------------------------------------
Radio seday Zendegi
-------------------------------------------
احمد شهریار، شاعر فارسی‌زبان پاکستانی

از زخمِ تنت آتشی افتاده به جان‌ها
بند آمده از شدتِ دردِ تو زبان‌ها

غم بود و الم بود و جفا بود و ستم بود
ما هرچه شنیدیم از این‌ها و از آن‌ها

در مدرسه این‌بار سرِ درسِ ریاضی
غلتیده به خون بود عددها به توان‌ها

قرمز شده دیوار و درِ مسجدِ این شهر
خون می‌چکد از حنجره‌ سبزِ اذان‌ها

بر بامِ فلک نیست مگر طائرِ فریاد
از خاک نخیزد مگر آواز فغان‌ها

پرسید که این شهر که گفتید، کجا هست؟
جایی که به پیری نرسیدند جوان‌ها
دسته بندی
اندیشه و حکمت
برچسب
Mina Alizadeh, داستان‌های کوتاه انگیزشی, کمکم کن
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند