Write For Us

برنامه شماره 171 گلها- فخرالدینی و شجریان- غزل از سعدی

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
683 نمایش
Published
گوینده: آذر پژوهش

اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم

چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر ازتو نتوانم

دلم صد بار می‌گوید که چشم از فتنه بر هم نِهْ
دگر ره دیده می‌افتد بر آن بالای فتّانم

تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
وگرنه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم

مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه می‌پرسی که روز وصل حیرانم







شبان آهسته می‌نالم مگر دردم نهان مانَد


به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانمسعدی (غزل)

آواز: شجریان













اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم


قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم







چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد


تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم







دلم صدبار می‌گvideo-stack-right -->

























Share via Email