Write For Us

تار و دیگر هیچ

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
70 نمایش
Published
سه ساله بود عزیزِ دلم که به لطف صدای تارِ استاد حیدری ترانه ی بهارِ بهارِ رو زمزمه میکرد. بس که سراغِ سازها می رفت، حامدِ نجف زاده ی عزیزم زحمت کشید و سه تارِ کوچکی برایش ساخت وعشقِ کوچکِ من ساز رو می گرفت و دنیای کودکانه اش لبریز از موسیقی و ترانه بود...
از روزی که قرار شد ببرمش کلاس موسیقی درآموزشگاهِ دستان استاد شریفی عزیز همش میگفت :
دایی من کی میتونم تار بزنم؟
امروز فکر میکردم شاید هم صدای سنتورِ استاد شریفی اون رو بسمت سنتور کشوند و یا هر ساز دیگه ای که دوست خواهد داشت...از نظر من هیچ فرقی نداره :)
شنبه که از اولین کلاسِ بلز برگشت مادرش گفت که به استادش گفته من میخوام زودتر تار بزنم و شبش کلی برام از سیاه و چنگ گفت :)
دیروز بردمش کلاسِ استاد حیدری و استاد لطف کردند و با وجود خستگی این یادگاری رو برای آینده ی آوایِ عزیزم ثبت کردند ...
امیدوارم تمام کودکان سهمی از لذت موسیقی داشته باشند و دنیای خوش رنگشون خوش صدا هم باشه :)
وامیدوارم که آوای عزیزم هم در کنارِ آموختن موسیقی معرفتِ شاگردی و استادی رو همیشه در قلبش زنده نگه داره ...
سپاسگزارم استاد حیدریِ عزیزم بابتِ تمامِ زحماتی که برای حفظ و اشاعه ی موسیقی در این سال ها کشیدید :)

بهارِ بهارِ دنیا قشنگه
باغچه پر از گلهای رنگارنگه
بهار اومد و با خود شادی آورده
از رو تن ِ درختا سرما را برده
می پیچه تو کوچه صدای آوازه نوروز
باشی تو همیشه خرم و پیروز
شعر : محمد اکبری کوچکسرایی
دسته بندی
موسیقی سنتی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند