منی که یکی از آرزوهام دیدن بانو قمر بود وقتی این ویدیو رو دیدم بال دراوردم
این هنرمند والامقام نه تنها زیباترین تصنیف ها و تخصصی ترین آوازهای تاریخ ما رو خونده بلکه زیبایی اخلاق و انسانیت بسیارش در هیچ هنرمند و هیچ انسان نامدار دیگری دیده نمیشه
حقیقتا این بانوی بزرگوار از سر زمانه ی خودش و حتی صدها سال بعد از خودش زیاد بود
و اشعار بسیاری هست که از شعرای هم دوران قمر در وصف او سروده شده که مقام و مرتبه ی والای قمر رو به هرکسی نشون میده
دو شعر زیر رو بخونید
قمر» آن نیست که عاشق بَرَد از یاد او را
یادش آن گل نه، که از یاد برد باد او را
مَلَکی بود «قمر» پیش خداوند عزیز
مرتعی بود فلک خرّم و آزاد او را
چون خدا خلق جهان کرد به این طرز و مثال
دقتی کرد و پسندیده نیافتاد او را
دید چیزی که به دل چنگ زند در او نیست
لاجَرَم دل ز «قمر» کَند و فرستاد او را
حسن هم داد خدا بر وی و حسن عجبی
گرچه بس بود همان حسن خدا داد او را
بلبل از رشک وی اینگونه گلو پاره کند
ورنه از بهر چه است این همه فریاد او را ؟
ایرج میرزا
از کوری چشم فلک امشب «قمر» این جاست
آری «قمر» امشب به خدا تا سحر این جاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگویید
چشمت ندود این همه ، امشب« قمر» این جاست
آری «قمر» آن قمری خوش خوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر این جاست
شمعی که به سویش من ِ جانسوخته از شوق ،
پروانه صفت باز کنم بال و پر این جاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر این جاست
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همی سر کشد از بام و در این جاست
ساز خوش و آواز خوش و باده ی دلکش
ای بی خبر آخر چه نشستی ؟ خبر این جاست !
آسایش امروزه شده درد ِسر ِ ما
امشب دگر آسایش بی درد ِ سر این جاست
ای عاشق روی «قمر»، ای « ایرج» ناکام !
بر خیز که باز آن بت بیدادگر این جاست
آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود،
بازآمده چون فتنه ی دور قمر این جاست
ای کاش سحر نامده ، خورشید نزاید ،
کامشب «قمر» این جا ، «قمر» این جا، «قمر» این جاست
شهریار
این هنرمند والامقام نه تنها زیباترین تصنیف ها و تخصصی ترین آوازهای تاریخ ما رو خونده بلکه زیبایی اخلاق و انسانیت بسیارش در هیچ هنرمند و هیچ انسان نامدار دیگری دیده نمیشه
حقیقتا این بانوی بزرگوار از سر زمانه ی خودش و حتی صدها سال بعد از خودش زیاد بود
و اشعار بسیاری هست که از شعرای هم دوران قمر در وصف او سروده شده که مقام و مرتبه ی والای قمر رو به هرکسی نشون میده
دو شعر زیر رو بخونید
قمر» آن نیست که عاشق بَرَد از یاد او را
یادش آن گل نه، که از یاد برد باد او را
مَلَکی بود «قمر» پیش خداوند عزیز
مرتعی بود فلک خرّم و آزاد او را
چون خدا خلق جهان کرد به این طرز و مثال
دقتی کرد و پسندیده نیافتاد او را
دید چیزی که به دل چنگ زند در او نیست
لاجَرَم دل ز «قمر» کَند و فرستاد او را
حسن هم داد خدا بر وی و حسن عجبی
گرچه بس بود همان حسن خدا داد او را
بلبل از رشک وی اینگونه گلو پاره کند
ورنه از بهر چه است این همه فریاد او را ؟
ایرج میرزا
از کوری چشم فلک امشب «قمر» این جاست
آری «قمر» امشب به خدا تا سحر این جاست
آهسته به گوش فلک از بنده بگویید
چشمت ندود این همه ، امشب« قمر» این جاست
آری «قمر» آن قمری خوش خوان طبیعت
آن نغمه سرا بلبل باغ هنر این جاست
شمعی که به سویش من ِ جانسوخته از شوق ،
پروانه صفت باز کنم بال و پر این جاست
تنها نه من از شوق سر از پا نشناسم
یک دسته چو من عاشق بی پا و سر این جاست
مهمان عزیزی که پی دیدن رویش
همسایه همی سر کشد از بام و در این جاست
ساز خوش و آواز خوش و باده ی دلکش
ای بی خبر آخر چه نشستی ؟ خبر این جاست !
آسایش امروزه شده درد ِسر ِ ما
امشب دگر آسایش بی درد ِ سر این جاست
ای عاشق روی «قمر»، ای « ایرج» ناکام !
بر خیز که باز آن بت بیدادگر این جاست
آن زلف که چون هاله به رخسار قمر بود،
بازآمده چون فتنه ی دور قمر این جاست
ای کاش سحر نامده ، خورشید نزاید ،
کامشب «قمر» این جا ، «قمر» این جا، «قمر» این جاست
شهریار
- دسته بندی
- تفریح و سرگرمی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند