تصنیف شور
شعر: سعدی
آهنگ: محمد رضا شجریان
آلبوم: غوغای عشقبازان
بسم از هوا گرفتن
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
که پری نماند و بالی به کجا روم ز دستت
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
که نمیدهی مجالی
بسم از هوا گرفتن
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
که پری نماندو بالی به کجا روم ز دستت
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
که نمیدهی مجالی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی چهغم اوفتادهای را که تواند احتیالی
چه غم اوفتادهای را که تواند احتیالی
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن به امید آن که روزی
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
به تو حاصلی ندارد
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن که شبی نخفتهباشی به درازنای سالی
به تو حاصلی ندارد
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
که شبی نخفته باشی
که شبی نخفته باشی به درازنای سالیغم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
همه عمر در فراقت
همه عمردر فراقت بگذشت و سهل باشد اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
شعر: سعدی
آهنگ: محمد رضا شجریان
آلبوم: غوغای عشقبازان
بسم از هوا گرفتن
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
که پری نماند و بالی به کجا روم ز دستت
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
که نمیدهی مجالی
بسم از هوا گرفتن
بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
که پری نماندو بالی به کجا روم ز دستت
به کجا روم ز دستت که نمیدهی مجالی
که نمیدهی مجالی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی
نه ره گریز دارم نه طریق آشنایی چهغم اوفتادهای را که تواند احتیالی
چه غم اوفتادهای را که تواند احتیالی
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن
چه خوش است در فراقی همه عمر صبر کردن به امید آن که روزی
به امید آن که روزی به کف اوفتد وصالی
به تو حاصلی ندارد
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
به تو حاصلی ندارد
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن که شبی نخفتهباشی به درازنای سالی
به تو حاصلی ندارد
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
که شبی نخفته باشی
که شبی نخفته باشی به درازنای سالیغم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد که چنین نرفته باشد همه عمر بر تو حالی
سخنی بگوی با من
سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
که به خویشتن ندارم ز وجودت اشتغالی
همه عمر در فراقت
همه عمردر فراقت بگذشت و سهل باشد اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
اگر احتمال دارد به قیامت اتصالی
- دسته بندی
- موسیقی سنتی و نواحی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند