Write For Us

ساز و آواز کلاسيک ايراني « شاخه گل ۴۴۵ » ـ جمال وفايي « دستگاه همايون »؛

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
177 نمایش
Published
یک شاخه گل ـ برنامۀ شمارۀ ۴۴۵ ـ جلیل شهناز ـ جمال وفایی ـ محمد موسوی ـ منصور صارمی ـ ناصر افتتاح ـ آهنگ : همایون از محمد میرنقیبی ـ غزل موزون از رهی معیری ـ شعرها از عماد خراسانی ـ غزل آواز از ابوالحس ورزی ـ گوینده روشنک ـ
Jamal Vafaie, Jamal Vafaee, Jamal Vafaei, Persian Classical Music, Iran, National Iranian Radio, Golha Programs, Shahkeh Gol, No. 445, Jalil Shahnaz (Tar), Mohammad Mousavi (Ney), Nasser Eftetah (Tonbank), Mansour Saremi (Santour), Roshahnak, Rahi Moayyeri, Emad Khorasani, Dastgah Homayoun,
عماد خراسانی ـ غزل « اشک و آه »؛

بگذشتی و ندیدی گذر اشک و آهی
خوب کردی ، به دوچشم تو نیرزم به نگاهی
آنچنانی که تویی ، ناز تو را زیبد و شاید
تا بجاییکه به راه تو فتد چشم براهی
غصۀ گردش بی جای فلک، باده بشوید
بگذارد اگرم گردش چشمان سیاهی
***
ترانه: جمال وفایی
ترانسرا: رهی معیری
نوازندگان : ارکستر گلهای رادیو ایران
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی
***
من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم
تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی
***
خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی
***
ی شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی
***
غزل : عماد خراسانی
گوینده: روشنک
دولت خاص گدایان در میکده دارند
سرسپارند کسی را که طلب کرده کلاهی
چه بگویم به تو ای منکر می زانکه نداری
دل آشوبگری، چشم تری، بخت سیاهی
عشق و حسن من و تو لاله رخا، ورد زبانهاست
تا نگویی که بجز داغ دلم نیست گواهی
***
همایون 11:03 ـ 06:24
نوازندگان: امیرناصر افتتاح ; جلیل شهناز
***
سراینده: رهی معیری « سودا زده »؛
گوینده : روشنک

آن که سودا زده چشم تو بوده است ، منم
و آن که از هر مژه ، صد چشمه گشوده است ، منم
آن ز ره ماندۀ سرگشته که ناسازی بخت
ره به سر منزل وصلش ننموده است ، منم
***
غزل : ابوالحسن ورزی
آواز همایون : جمال وفایی
ساز : محمد موسوی « نی » ، منصور صارمی « سنتور »
بـه مـن آنـروز بخشیـدنـد ، عمـر جـاودانی را
کـه نوشیدم ز جام عشق ، آب زنـدگانـی را
* * *
شبی ای مایۀ امید ، شمع محفل من شو
که تا پروانه از من یاد گیرد جانفشانی را
* * *
از آن رو شمع از سوز دل پروانه آگه شد
که گوش عشق میداند زبان بی زبانی را
* * *
ز شرح عشق نیکوتر در آن حرفی نمی بینی
اگر با چشم دل خوانی کتاب زندگانی را
* * *
گوینده : روشنک
غزل : رهی معیری « سودازده »

آن که پیش لب شیرین تو ای چشمه نوش
آفرین گفته و دشنام شنوده است منم
ای که از چشم رهی پای کشیدی چون اشک
آن که چون آه به دنبال تو بوده است منم
***
این بود شاخه گل شمارۀ ۴۴۵
دسته بندی
موسیقی سنتی و نواحی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند