سماع خیز آب ها- نصرت رحمانی - شعرخوانی محمود طهرانی پیانو ثنا منصوری
بیا که آینه از دوریِ تو گریان است
Persian Poetry
#Nusratrahmani
#mahmoudtehrani
#sanamansouri
#persianpiano
ترا به باد نخواهم سپرد.
که از سلالهی خونی، نه خاک و خاکستر
بیا به رود بپیوند اگر هدف دریاست.
ترابه باد نخواهم سپرد.
بیا به رود بپیوند
که رود، راهِ گریز از من است در دل ما
و استحاله ی خودخواهی و خودی خواهی ست.
کدام پنجره باز است ؟
کدام پنجره در شهرِ مردگان باز است
که انتظار چنین رخنه کرده در دلِ من.
کدام گوش چنین تشنه است؟
که رسته باز پیامی به خشک گاهِ لبم.
مرا که می خواند؟
که رازِ دار و رسن می کشاندم سر کوی.
و از لبِ شمشیر،
که زنگ می سترد؟
صدای صیقلِ شمشیر ، باورِ من را،
به خون می الاید،
صلای تهنیت است.
شب است.
شبی همه بیداد
به ماه و آب نگه کن
نماز را بشکن
و روزه را بشکن
پیاله را بشکن.
شکست را بشکن
شکست نیست شکستن
سکوت را بشکن.
شکن
شکن
بشکن
پای کوب بر من و ما.
سماعِ رقصِ جنونت تبرک است بیا.
بیا که آینه از دوریِ تو گریان است .
بیا ز راه مترس
اگر چه در پیِ هر گام، چنبرِ دامی ست.
و راه ها همه مختومه اند بر سردار...
بیا به اشک بپیوند، جوی باریکی ست!
سپس به رود، اگر در هوای دریایی.
شب است
در بدری، پشتوانه ی شبِ پیر.
نقاب پشتِ نقاب است
شکنجه پشتِ شکنجه.
دریچه پشتِ دریچه
میانِ پنجره هرگز کسی نکاشت ترا
که شب شوی، شبِ بی رنگِ انتظار شوی.
نبند پنجره را
به پرده رحم مکن
که پرده ها همه دیوارهای تزویرند.
به پشتِ پنجره ی بسته انتظار مکش.
شکن
شکن
بشکن
چشم های پنجره را...
بیا ز راه مترس
بیا و گمره باش!
سماعِ رقصِ جنونت تبرک است، بیا
مهار کردنِ نیرو خیانت است، بیا
بیا
که مرد می رود از دست در نهفتن ها
چو آب در مرداب.
و در نهفتِ نیام
چه تیغ ها که فلج گشت در کفِ من و ما.
صدای سلسله و بند و دار می آید.
بیا
بیا به اشک بپیوند، جوی باریکی ست
سپس به رود، اگر در هوای دریایی...
نصرت رحمانی
بیا که آینه از دوریِ تو گریان است
Persian Poetry
#Nusratrahmani
#mahmoudtehrani
#sanamansouri
#persianpiano
ترا به باد نخواهم سپرد.
که از سلالهی خونی، نه خاک و خاکستر
بیا به رود بپیوند اگر هدف دریاست.
ترابه باد نخواهم سپرد.
بیا به رود بپیوند
که رود، راهِ گریز از من است در دل ما
و استحاله ی خودخواهی و خودی خواهی ست.
کدام پنجره باز است ؟
کدام پنجره در شهرِ مردگان باز است
که انتظار چنین رخنه کرده در دلِ من.
کدام گوش چنین تشنه است؟
که رسته باز پیامی به خشک گاهِ لبم.
مرا که می خواند؟
که رازِ دار و رسن می کشاندم سر کوی.
و از لبِ شمشیر،
که زنگ می سترد؟
صدای صیقلِ شمشیر ، باورِ من را،
به خون می الاید،
صلای تهنیت است.
شب است.
شبی همه بیداد
به ماه و آب نگه کن
نماز را بشکن
و روزه را بشکن
پیاله را بشکن.
شکست را بشکن
شکست نیست شکستن
سکوت را بشکن.
شکن
شکن
بشکن
پای کوب بر من و ما.
سماعِ رقصِ جنونت تبرک است بیا.
بیا که آینه از دوریِ تو گریان است .
بیا ز راه مترس
اگر چه در پیِ هر گام، چنبرِ دامی ست.
و راه ها همه مختومه اند بر سردار...
بیا به اشک بپیوند، جوی باریکی ست!
سپس به رود، اگر در هوای دریایی.
شب است
در بدری، پشتوانه ی شبِ پیر.
نقاب پشتِ نقاب است
شکنجه پشتِ شکنجه.
دریچه پشتِ دریچه
میانِ پنجره هرگز کسی نکاشت ترا
که شب شوی، شبِ بی رنگِ انتظار شوی.
نبند پنجره را
به پرده رحم مکن
که پرده ها همه دیوارهای تزویرند.
به پشتِ پنجره ی بسته انتظار مکش.
شکن
شکن
بشکن
چشم های پنجره را...
بیا ز راه مترس
بیا و گمره باش!
سماعِ رقصِ جنونت تبرک است، بیا
مهار کردنِ نیرو خیانت است، بیا
بیا
که مرد می رود از دست در نهفتن ها
چو آب در مرداب.
و در نهفتِ نیام
چه تیغ ها که فلج گشت در کفِ من و ما.
صدای سلسله و بند و دار می آید.
بیا
بیا به اشک بپیوند، جوی باریکی ست
سپس به رود، اگر در هوای دریایی...
نصرت رحمانی
- دسته بندی
- موسیقی سنتی و نواحی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند