موسیقی ما- این روزها دهمین سالروزِ مرگِ «ثمین باغچهبان» است. آهنگسازی که میتوان او را موثرترین موزیسینِ ایرانی در ارایهی آثاری برای کودکان دانست؛ چندی قبل «چارشنبه سوری» منتشر شد و حالا «کاوه باغچهبان» آثارِ دیگری از پدر را در دست دارد که میخواهد منتشر کند.
«کاوه» -پسرِ ثمین- خود موزیسین است؛ نوازندهی قابلی در پیانو، آهنگساز و استادِ دانشگاه موسیقی در ترکیه؛ او اما تمام انرژی خود را صرفِ معرفی و بازنشرِ آثارِ پدر کرده است؛ با زندگیای که او و خانوادهاش گذراندهاند، شاید جز این هم گریزی برایش نیست. «کاوه» وقتی از سختیهای «ثمین و اولین» - پدر و مادرش- میگوید، از روزهای رفته میگوید، وقتی از روزهای آغازین مهاجرت به ترکیه میگوید؛ غمگین نمیشود. حسرت به چشمانش میدود؛ اما غم هرگز: « بابا شصت سالگی به ترکیه آمد؛ خب در آن سن و سال مهاجرت کردن خیلی سخت است. من خودم 19 ساله بودم؛ اما باز هم برایم دشوار بود چه برسد به او؛ کاری نداشت، کمک مادرم میکرد در کارهای خانه. درد را او و مادرم کشیدند؛ ما که بیرون میرفتیم و زندگی خودمان را داشتیم. بابا اما خم به ابرو نیاورد. من میدانم چقدر سختی کشید؛ اما هیچوقت به روی خودش نیاورد. مادرم با آن قلبِ مریضاش برای اینکه یک بلیت اتوبوس کمتر مصرف کند، سربالایی تا خانه را پیاده میآمد. او هر یکشنبه برای ما یک لیتر نوشابه میگرفت تا جشن بگیریم. کاری نداشتند که بکنند؛ بالاخره وقتی در کنسرواتوار ترکیه استخدام شد و اولین حقوقش را گرفت؛ با کیسههای پر از میوه به خانه آمد و به ما گفت بخورید.»
کاوه تمامِ اینها را میگوید و بعد خیلی زود ادامه میدهد: «بابا همیشه میگفت خدا را شکر کنید. همیشه. ما همدیگر را داریم، همین کافی است. بقیه را بیخیال.»
کاوه کلمه «بقیه» را میکشد، انگار میخواهد همانطور ادایش کند که «ثمین» میکرد: «مادرم و پدرم مثل دو بال می مانند که هیچوقت نمیشد از هم جدایشان کرد. مادرم بیشتر استاد و پدرم سازنده بود.»
او وقتی در برابر این پرسش قرار میگیرد که چگونه است که چندین نسل میتوانند با آثارِ «ثمین باغچهبان» ارتباط برقرار کنند، میگوید: «چون خودش با خودش در ارتباط بود. نمیخواست تنها حرفی بزند که چیزی گفته باشد؛ او وقتی حرفی میزد که چیزی برای گفتن داشت. بابا زیاد حرف نمیزد؛ همانطور که زیاد هم موسیقی نمینوشت؛ اما وقتی مینوشت که قطعهای برای سرودن داشت. هیچوقت خودش را درگیرِ تکنیک نکرد و برای همین از فیلتر زمان رد شد و حذف نشد و باقی ماند.»
«کاوه باغچهبان» این روزها تمام انرژی خود را روی بازنشرِ آثارِ پدرش گذاشته است: «من سالهاست که روی آثار پدرم کار میکنم؛ ابتدا فکر میکردم که این کار ادای دینِ من به پدرم است؛ اما خیلی زود فهمیدم که اینها هدیهای است که پدرم بعد از درگذشتش به من داده و باعث شده تا من این همه سال از آثار او لذت ببرم و یک هدف بزرگ در زندگیام داشته باشم.چندین نسل با آثارم پدرم بزرگ شدهاند و خودشان را بچههای رنگینکمون میدانند، برای همین فکر کردیم این آثار باید با کیفیتِ بهتری در دستِ مخاطب قرار گیرد. یک پروژهای که امیدوارم در ایران منتشر شود»
او دارد روی «زال و رودابه» کار میکند؛ اثری که چهار سال برایش زمان گذاشته و میگوید تا یک سالِ دیگر تمام میشود: «برای ضبط یک کار ارکسترال باید یا دولتی بودجه دهد یا شرکتِ بزرگی اسپانسر شود؛ من نمیتوانم دستِ تنها این کار را انجام دهم. نمیتوانم یک ارکستر را بگویم فردا بیایید برای ضبط؛ برای همین هر وقت یکی از دوستانم را میبینم به او میگویم که فردا میتوانی فلان قطعه را ضبط کنی؟ من میتوانم پیشت بیایم؟ و میروم و موسیقیاش را ضبط میکنم. استودیوی من در همین کولهای است که همیشه آن را با خودم دارم. برای همین هم هست که کارها اینقدر طول میکشد. من برای هفت قطعه،هفت سال کار کردم؛ یعنی برای یک قطعه، یک سال، برای یک آلبوم یک ساعته هفت سال زمان گذاشتم.»
«کاوه» از فرایندِ خلقِ «چارشنبه سوری» هم چنین توضیح میدهد: «پدرم با نیت به اینکه یک رنگین کمون دیگر خلق کند، چارشنبه سوری را نوشت؛ البته مثل رنگینکمون نشد؛ میدانید این سرزمین تراژدیهایی بسیاری گذرانده که در این اثر دیده میشود. درست است که کار برای کودک است؛ اما کودکی که در همین فضا به دنیا آمده است؛ به همین خاطر مادرم نگذاشت که نامش را «رنگین کمون» بگذاریم؛ روز فوت پدر «چارشبه سوری» بود و نوروز بهخاک سپرده شد؛ برای همین این نام را برایش انتخاب کردیم. مانده بودم که چه طرحی روی آن بکشم که یک روز که داشتم کمد را مرتب میکردم، یک نقاشی از چارشنبه سوری به قلم «پرویز کلانتری» دیدم؛ انگار یک بار پدر با او دربارهی این روز حرف زده بود و خب به این ترتیب طرح جلد هم آماده شد.»
«کاوه» -پسرِ ثمین- خود موزیسین است؛ نوازندهی قابلی در پیانو، آهنگساز و استادِ دانشگاه موسیقی در ترکیه؛ او اما تمام انرژی خود را صرفِ معرفی و بازنشرِ آثارِ پدر کرده است؛ با زندگیای که او و خانوادهاش گذراندهاند، شاید جز این هم گریزی برایش نیست. «کاوه» وقتی از سختیهای «ثمین و اولین» - پدر و مادرش- میگوید، از روزهای رفته میگوید، وقتی از روزهای آغازین مهاجرت به ترکیه میگوید؛ غمگین نمیشود. حسرت به چشمانش میدود؛ اما غم هرگز: « بابا شصت سالگی به ترکیه آمد؛ خب در آن سن و سال مهاجرت کردن خیلی سخت است. من خودم 19 ساله بودم؛ اما باز هم برایم دشوار بود چه برسد به او؛ کاری نداشت، کمک مادرم میکرد در کارهای خانه. درد را او و مادرم کشیدند؛ ما که بیرون میرفتیم و زندگی خودمان را داشتیم. بابا اما خم به ابرو نیاورد. من میدانم چقدر سختی کشید؛ اما هیچوقت به روی خودش نیاورد. مادرم با آن قلبِ مریضاش برای اینکه یک بلیت اتوبوس کمتر مصرف کند، سربالایی تا خانه را پیاده میآمد. او هر یکشنبه برای ما یک لیتر نوشابه میگرفت تا جشن بگیریم. کاری نداشتند که بکنند؛ بالاخره وقتی در کنسرواتوار ترکیه استخدام شد و اولین حقوقش را گرفت؛ با کیسههای پر از میوه به خانه آمد و به ما گفت بخورید.»
کاوه تمامِ اینها را میگوید و بعد خیلی زود ادامه میدهد: «بابا همیشه میگفت خدا را شکر کنید. همیشه. ما همدیگر را داریم، همین کافی است. بقیه را بیخیال.»
کاوه کلمه «بقیه» را میکشد، انگار میخواهد همانطور ادایش کند که «ثمین» میکرد: «مادرم و پدرم مثل دو بال می مانند که هیچوقت نمیشد از هم جدایشان کرد. مادرم بیشتر استاد و پدرم سازنده بود.»
او وقتی در برابر این پرسش قرار میگیرد که چگونه است که چندین نسل میتوانند با آثارِ «ثمین باغچهبان» ارتباط برقرار کنند، میگوید: «چون خودش با خودش در ارتباط بود. نمیخواست تنها حرفی بزند که چیزی گفته باشد؛ او وقتی حرفی میزد که چیزی برای گفتن داشت. بابا زیاد حرف نمیزد؛ همانطور که زیاد هم موسیقی نمینوشت؛ اما وقتی مینوشت که قطعهای برای سرودن داشت. هیچوقت خودش را درگیرِ تکنیک نکرد و برای همین از فیلتر زمان رد شد و حذف نشد و باقی ماند.»
«کاوه باغچهبان» این روزها تمام انرژی خود را روی بازنشرِ آثارِ پدرش گذاشته است: «من سالهاست که روی آثار پدرم کار میکنم؛ ابتدا فکر میکردم که این کار ادای دینِ من به پدرم است؛ اما خیلی زود فهمیدم که اینها هدیهای است که پدرم بعد از درگذشتش به من داده و باعث شده تا من این همه سال از آثار او لذت ببرم و یک هدف بزرگ در زندگیام داشته باشم.چندین نسل با آثارم پدرم بزرگ شدهاند و خودشان را بچههای رنگینکمون میدانند، برای همین فکر کردیم این آثار باید با کیفیتِ بهتری در دستِ مخاطب قرار گیرد. یک پروژهای که امیدوارم در ایران منتشر شود»
او دارد روی «زال و رودابه» کار میکند؛ اثری که چهار سال برایش زمان گذاشته و میگوید تا یک سالِ دیگر تمام میشود: «برای ضبط یک کار ارکسترال باید یا دولتی بودجه دهد یا شرکتِ بزرگی اسپانسر شود؛ من نمیتوانم دستِ تنها این کار را انجام دهم. نمیتوانم یک ارکستر را بگویم فردا بیایید برای ضبط؛ برای همین هر وقت یکی از دوستانم را میبینم به او میگویم که فردا میتوانی فلان قطعه را ضبط کنی؟ من میتوانم پیشت بیایم؟ و میروم و موسیقیاش را ضبط میکنم. استودیوی من در همین کولهای است که همیشه آن را با خودم دارم. برای همین هم هست که کارها اینقدر طول میکشد. من برای هفت قطعه،هفت سال کار کردم؛ یعنی برای یک قطعه، یک سال، برای یک آلبوم یک ساعته هفت سال زمان گذاشتم.»
«کاوه» از فرایندِ خلقِ «چارشنبه سوری» هم چنین توضیح میدهد: «پدرم با نیت به اینکه یک رنگین کمون دیگر خلق کند، چارشنبه سوری را نوشت؛ البته مثل رنگینکمون نشد؛ میدانید این سرزمین تراژدیهایی بسیاری گذرانده که در این اثر دیده میشود. درست است که کار برای کودک است؛ اما کودکی که در همین فضا به دنیا آمده است؛ به همین خاطر مادرم نگذاشت که نامش را «رنگین کمون» بگذاریم؛ روز فوت پدر «چارشبه سوری» بود و نوروز بهخاک سپرده شد؛ برای همین این نام را برایش انتخاب کردیم. مانده بودم که چه طرحی روی آن بکشم که یک روز که داشتم کمد را مرتب میکردم، یک نقاشی از چارشنبه سوری به قلم «پرویز کلانتری» دیدم؛ انگار یک بار پدر با او دربارهی این روز حرف زده بود و خب به این ترتیب طرح جلد هم آماده شد.»
- دسته بندی
- تلویزیون و سریال
- برچسب
- موسیقی ما, musicema, ثمین باغچه بان
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند