به منظور اطلاع از اضافه شدن کتابهای جدید، در کانال ما عضو شوید:
https://bit.ly/32WNB6G
ماجرا از زبان راوی داستان، دکتر واتسون، بیان می شود که به همراه دوستش، شرلوک هولمز، جریان قتلی خانوادگی را در ملک باسکرویل دنبال می کنند...
راوی داستان، جان واتسون، ماجرا را این گونه بیان می کند:
من جان واتسون هستم و همه مرا به نام دکتر واتسون می شناسند. من و دوستم «شرلوک هولمز» زمانی در خانه ای واقع در لندن زندگی می کردیم. روزی دکتر «مورتی مر» نزد ما آمد و به سندی اشاره کرد که نشان می داد خانواده ی باسکِرویل دچار نفرین هولناکی شده اند و افراد این خاندان به وسیله ی سگی بسیار بزرگ در خلنگزار دِوِن شایِر کشته می شوند. عجیب تر آن بود که در کنار جسد «سِرچارلز باسکرویل» ردّ پای سگ به خوبی مشخص بوده است.
از طرفی «هِنری باسکرویل» فرد دیگری از این خاندان بود که قصد داشت در ملک خانوادگی اش ساکن شود، اما نامه ای از فردی ناشناس دریافت کرده بود که در آن نوشته شده بود که «اگر به زندگی تان علاقه مندید از خلنگزار دوری کنید!»
روزهای بعد اتفاقات عجیبی افتاد و روزی هنری گفت که قصد دارد به خلنگزار برود. شرلوک هولمز من را به همراه او و دکتر مورتی مر فرستاد تا به آنجا برویم و اطلاعاتی کسب کنیم. باخبر شدیم یک زندانی فراری در آنجا پنهان شده است. خیلی زود متوجه شدیم که این زندانی برادر زن خدمتکار آنجا بوده و ارتباطی به این ماجرا ندارد.
روز بعد آقای باریمور، خدمتکار خلنگزار، به ما گفت که خاکستر آخرین نامه ی سرچارلز را در اتاقش یافته است. نویسنده ی نامه خانم لورا لینز نام داشت که در همان روز حادثه قرار ملاقاتی با او گذاشته بود. خانم لینز از دادن هرگونه اطلاعاتی در این باره خودداری کرد.
عصر همان روز برای یافتن مرد ناشناسی که روی تپه دیده شده بود، در خلنگزار به جست وجو پرداختم و محل اختفای او را پیدا کردم؛ اما به زودی متوجه شدم او هولمز است که برای تحقیق بیشتر در آنجا پنهان شده است. هولمز اصرار داشت که به جَک اِستاپتونِ، زیست شناس، مشکوک است و گمان می کند او همان فردی بوده که چند روز قبل کالسکه اش را تعقیب می کرده است. جک از خانم لینز تقاضای ازدواج کرده تا به اهداف شومش دراین باره برسد؛ اما استاپتون خود را از همه چیز بیخبر نشان داد. ما به ملک باسکرویل برگشتیم. هنگام شام هولمز تصویر «هوگو باسکرویل»، خالق افسانه ی سگ باسکرویل ها را دید و متوجه شباهت او با استاپتون شد. پس استاپتون خود عضوی از خاندان باسکرویل ها بود.
مختصری درباره ی نویسنده :
سِر آرتور ایگناتیوس کانن دویل، (زاده ۲۲ مهٔ ۱۸۵۹ - درگذشته ۷ ژوئیهٔ ۱۹۳۰)، نویسنده، پدیدآور و پزشک اسکاتلندی بود. وی آوازه خود را مدیون خلق شخصیت شرلوک هولمز، کارآگاه خصوصی است. آرتور تا سن نه سالگی در گروه مذهبی مدرسه مشغول فعالیت بود. از سال ۱۸۷۶ تا ۱۸۸۱ در دانشگاه ادینبرو در رشته پزشکی تحصیل کرد. مدتی به عنوان پزشک یک کشتی در سفرهایی به غرب آفریقا کار کرد و بالاخره در سال ۱۸۸۵ مدرک دکترای خود را از دانشگاه دریافت کرد.
او در کنار پزشکی، برای روزنامهها مطالب ادبی و مقاله و کتابهای زیادی مینوشت. جاودانترین کتاب او داستانهای شرلوک هلمز است که اکنون بیش از خودش شناخته شده است. در ابتدا خوانندگان زیادی حاضر نبودند برای خواندن چنین داستانی پول خرج کنند و کتاب بخرند، به همین دلیل او برای چاپ کتاب اتود در قرمز لاکی مجبور شد به مجلاتی روی آورد که داستانهای مختلف و کم فروش را در کاغذهای ارزان قیمت چاپ میکردند؛ اما رفته رفته بر محبوبیت داستانهای شرلوک هولمز افزوده و داستانهای شرلوک تبدیل به کتاب شد. شاید حتی خود آرتور کانن دویل هم تصور نمیکرد که رمانهایش درباره یک کاراگاه عجیب و باهوش چنین جاودانه شوند. بین سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۸۹۳ سری کتابهای شرلوک هولمز و دکتر واتسن او چاپ شدند. سالهای ۱۸۹۳ در معمای آخر شرلوک هولمز توسط دکتر موریاتی کشته شد؛ اما کانن دویل دوباره شخصیت محبوبش یعنی هولمز را زنده کرد و آثار ماندگار دیگری از بازگشت شرلوک هولمز به جای گذاشت.
۹ سال بعد در سال ۱۹۰۲ شاهکار خود یعنی سگ شکاری باسکِرویل را نوشت. کانن دویل نویسنده پرکاری بود و آثار زیادی دارد. علاوه بر کتابهای شرلوک هولمز، تعداد بسیاری رمان تاریخی، کتاب تاریخ، از جمله کتاب مفصلی درباره بوئرهای آفریقای جنوبی و نیز کتابی درباره احضار ارواح (که در اواخر عمر، سخت بدان معتقد شده بود) نوشته است.
کتاب مرجع
The Hound of the Baskervilles
راویان: میکائیل شهرستانی، مهرخ افضلی
ژانر: رمان پلیسی
کاری از گروه ایران صدا و گروه کتاب خوان
#Ketabkhan#کتاب صوتی#کتاب گویا#کتاب خوان
https://bit.ly/32WNB6G
ماجرا از زبان راوی داستان، دکتر واتسون، بیان می شود که به همراه دوستش، شرلوک هولمز، جریان قتلی خانوادگی را در ملک باسکرویل دنبال می کنند...
راوی داستان، جان واتسون، ماجرا را این گونه بیان می کند:
من جان واتسون هستم و همه مرا به نام دکتر واتسون می شناسند. من و دوستم «شرلوک هولمز» زمانی در خانه ای واقع در لندن زندگی می کردیم. روزی دکتر «مورتی مر» نزد ما آمد و به سندی اشاره کرد که نشان می داد خانواده ی باسکِرویل دچار نفرین هولناکی شده اند و افراد این خاندان به وسیله ی سگی بسیار بزرگ در خلنگزار دِوِن شایِر کشته می شوند. عجیب تر آن بود که در کنار جسد «سِرچارلز باسکرویل» ردّ پای سگ به خوبی مشخص بوده است.
از طرفی «هِنری باسکرویل» فرد دیگری از این خاندان بود که قصد داشت در ملک خانوادگی اش ساکن شود، اما نامه ای از فردی ناشناس دریافت کرده بود که در آن نوشته شده بود که «اگر به زندگی تان علاقه مندید از خلنگزار دوری کنید!»
روزهای بعد اتفاقات عجیبی افتاد و روزی هنری گفت که قصد دارد به خلنگزار برود. شرلوک هولمز من را به همراه او و دکتر مورتی مر فرستاد تا به آنجا برویم و اطلاعاتی کسب کنیم. باخبر شدیم یک زندانی فراری در آنجا پنهان شده است. خیلی زود متوجه شدیم که این زندانی برادر زن خدمتکار آنجا بوده و ارتباطی به این ماجرا ندارد.
روز بعد آقای باریمور، خدمتکار خلنگزار، به ما گفت که خاکستر آخرین نامه ی سرچارلز را در اتاقش یافته است. نویسنده ی نامه خانم لورا لینز نام داشت که در همان روز حادثه قرار ملاقاتی با او گذاشته بود. خانم لینز از دادن هرگونه اطلاعاتی در این باره خودداری کرد.
عصر همان روز برای یافتن مرد ناشناسی که روی تپه دیده شده بود، در خلنگزار به جست وجو پرداختم و محل اختفای او را پیدا کردم؛ اما به زودی متوجه شدم او هولمز است که برای تحقیق بیشتر در آنجا پنهان شده است. هولمز اصرار داشت که به جَک اِستاپتونِ، زیست شناس، مشکوک است و گمان می کند او همان فردی بوده که چند روز قبل کالسکه اش را تعقیب می کرده است. جک از خانم لینز تقاضای ازدواج کرده تا به اهداف شومش دراین باره برسد؛ اما استاپتون خود را از همه چیز بیخبر نشان داد. ما به ملک باسکرویل برگشتیم. هنگام شام هولمز تصویر «هوگو باسکرویل»، خالق افسانه ی سگ باسکرویل ها را دید و متوجه شباهت او با استاپتون شد. پس استاپتون خود عضوی از خاندان باسکرویل ها بود.
مختصری درباره ی نویسنده :
سِر آرتور ایگناتیوس کانن دویل، (زاده ۲۲ مهٔ ۱۸۵۹ - درگذشته ۷ ژوئیهٔ ۱۹۳۰)، نویسنده، پدیدآور و پزشک اسکاتلندی بود. وی آوازه خود را مدیون خلق شخصیت شرلوک هولمز، کارآگاه خصوصی است. آرتور تا سن نه سالگی در گروه مذهبی مدرسه مشغول فعالیت بود. از سال ۱۸۷۶ تا ۱۸۸۱ در دانشگاه ادینبرو در رشته پزشکی تحصیل کرد. مدتی به عنوان پزشک یک کشتی در سفرهایی به غرب آفریقا کار کرد و بالاخره در سال ۱۸۸۵ مدرک دکترای خود را از دانشگاه دریافت کرد.
او در کنار پزشکی، برای روزنامهها مطالب ادبی و مقاله و کتابهای زیادی مینوشت. جاودانترین کتاب او داستانهای شرلوک هلمز است که اکنون بیش از خودش شناخته شده است. در ابتدا خوانندگان زیادی حاضر نبودند برای خواندن چنین داستانی پول خرج کنند و کتاب بخرند، به همین دلیل او برای چاپ کتاب اتود در قرمز لاکی مجبور شد به مجلاتی روی آورد که داستانهای مختلف و کم فروش را در کاغذهای ارزان قیمت چاپ میکردند؛ اما رفته رفته بر محبوبیت داستانهای شرلوک هولمز افزوده و داستانهای شرلوک تبدیل به کتاب شد. شاید حتی خود آرتور کانن دویل هم تصور نمیکرد که رمانهایش درباره یک کاراگاه عجیب و باهوش چنین جاودانه شوند. بین سالهای ۱۸۹۰ تا ۱۸۹۳ سری کتابهای شرلوک هولمز و دکتر واتسن او چاپ شدند. سالهای ۱۸۹۳ در معمای آخر شرلوک هولمز توسط دکتر موریاتی کشته شد؛ اما کانن دویل دوباره شخصیت محبوبش یعنی هولمز را زنده کرد و آثار ماندگار دیگری از بازگشت شرلوک هولمز به جای گذاشت.
۹ سال بعد در سال ۱۹۰۲ شاهکار خود یعنی سگ شکاری باسکِرویل را نوشت. کانن دویل نویسنده پرکاری بود و آثار زیادی دارد. علاوه بر کتابهای شرلوک هولمز، تعداد بسیاری رمان تاریخی، کتاب تاریخ، از جمله کتاب مفصلی درباره بوئرهای آفریقای جنوبی و نیز کتابی درباره احضار ارواح (که در اواخر عمر، سخت بدان معتقد شده بود) نوشته است.
کتاب مرجع
The Hound of the Baskervilles
راویان: میکائیل شهرستانی، مهرخ افضلی
ژانر: رمان پلیسی
کاری از گروه ایران صدا و گروه کتاب خوان
#Ketabkhan#کتاب صوتی#کتاب گویا#کتاب خوان
- دسته بندی
- کتاب صوتی
- برچسب
- کتاب صوتی, audio book, audiobook
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند