«خدا مرا دوست دارد» این را «بهرام دهقانیار» با یک اطمینانِ درونی میگوید. با همان آرامشی که هر کس که یک بار او را دیده باشد، مجذوبش میشود و با خودش میگوید: «یعنی هنوز میشود این همه راحت و حتی زیبا به دنیا نگاه کرد؟» او البته عمیقترین حقیقت را میگوید؛ لابد خدا باید آدمی را خیلی دوست داشته باشد که در 20 سالگی اثری خلق کند که الیالابد ماندگار شود و از آن طرف هنوز پا به میانسالی نگذاشته، آهنگسازِ کلاسیک شود. خدا باید آدمی را خیلی دوست داشته باشد که خاطراتِ کودکی میلیونها میلیون آدم با او و آثارش گره خورده باشد. اصلا کدام آهنگسازی است که هر کاری که ساخته، هیت شود و ماندگار؟ به این عناوین نگاه کنید: «خونه مادر بزرگه، آقای حکایتی، زیزیگولو، همسران، باغِ مظفر و خیلی کارهای دیگر» و تازه آنقدر پرهیز داشته باشد که صبر کند و صبر کند تا 50 ساله شود و بگوید حالا به آنقدر پختگی رسیدهام که بتوانم آلبوم دهم. میدانید آقای «بهرام دهقانیار» حتما که خدا شما را خیلی دوست دارد و لابد ما را هم دوست داشته که کودکیمان گره خورده است به کارهایتان.
تابستان 1398
تابستان 1398
- دسته بندی
- تلویزیون و سریال
- برچسب
- بهرام دهقانیار, گفت و گو, خونه مادر بزرگه
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند