جانان من چرا رفتي
چون جان از تن كجا رفتي
افتاده ام به بند غم
يارا٬ يارا چرا رفتي ؟
گل كن چو مه ي در جان من
تا جلوه كني بر بام من
تنها تنها سفر كردي
بي ما هر جا گذر كردي
دامن دامن سرشكم بين
در كام من شرر كردي
بازا و دمي خندان بنشين
خورشيد مني تابان بنشين
من با جام چشمت٬ پيمانه زدم
پيمانه زدم٬ اي فتنه گرم
من در دام عشقت ديوانه شدم
ديوانه شدم٬ شوريده سرم
چون لاله مي سوزم
داغي پنهان دارم ٬در گلشن شب
با دل رازي دارم
سوزي٬ سازي دارم٬ در دامن شب
شمعي خاموشم من
آتش بر دوشم من
در تاب و تبم
٬اشكي در خون دارم
آهي شبگون دارم٬ بنگر به شبم
بيا به بالينم كه جان شيرينم
حكايتي دارد ٬حكايتي دارد
ز من مكن دوري. كه رنج مهجوري
نهايتي دارد٬ نهايتي دارد
بیا که مرغ جان به بزم مشتاقان پروانه توست
حدیث درد من تمام شعر من افسانه توست
چون جان از تن كجا رفتي
افتاده ام به بند غم
يارا٬ يارا چرا رفتي ؟
گل كن چو مه ي در جان من
تا جلوه كني بر بام من
تنها تنها سفر كردي
بي ما هر جا گذر كردي
دامن دامن سرشكم بين
در كام من شرر كردي
بازا و دمي خندان بنشين
خورشيد مني تابان بنشين
من با جام چشمت٬ پيمانه زدم
پيمانه زدم٬ اي فتنه گرم
من در دام عشقت ديوانه شدم
ديوانه شدم٬ شوريده سرم
چون لاله مي سوزم
داغي پنهان دارم ٬در گلشن شب
با دل رازي دارم
سوزي٬ سازي دارم٬ در دامن شب
شمعي خاموشم من
آتش بر دوشم من
در تاب و تبم
٬اشكي در خون دارم
آهي شبگون دارم٬ بنگر به شبم
بيا به بالينم كه جان شيرينم
حكايتي دارد ٬حكايتي دارد
ز من مكن دوري. كه رنج مهجوري
نهايتي دارد٬ نهايتي دارد
بیا که مرغ جان به بزم مشتاقان پروانه توست
حدیث درد من تمام شعر من افسانه توست
- دسته بندی
- موسیقی سنتی و نواحی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند