گلهای تازه - برنامه ی شماره ۱ - جدایی
هنرمندان جواد معروفی - عبدالوهاب شهیدی
(در مایه ی دشتی)
آهنگ جواد معروفی
شعرهای متن برنامه فرخی سیستانی
غزل های آواز سعدی
گوینده فخری نیکزاد
صدابردار محمد جهان فتح و ایرج حقیقی
گوینده: فخری نیکزاد
دل من همی داد گفتی گواهی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
من این روز را داشتم چشم و زین غم
جدایی گمان برده بودم و لیکن
مرا چه وقت خزان و چه روزگار بهار
بهار من رُخ او بود و دور ماندم از او
اگر خزان نه رسول فراق بود چرا
به برگ سبز چنان شادمانه بود درخت
خزان درآمد و آن برگها بکند و بریخت
خدای داند که اندر درختها نگرم
کسی که او غم هجران چشیده نیست چو من
مرا رفیقی امروز گفت خانه بساز
جواب دادم گفتم درخت همچو من است
من و درخت کنون هر دُوان به یک صفتیم
که باشد مرا روزی از تو جدایی
بر آن دل دهد هر زمانی گواهی
نبوده است با روز من روشنایی
نه چندان که یک سو نهی آشنایی
چو دور باید بودن همی ز روی نگار
برابر آید بر من کنون خزان و بهار
هزار عاشق چون من جدا فکن از یار
که من به روی نگارین بت فرخار
درخت از این غم چون من نژند گشت و نزار
ز درد خون خورم و چون زنان بگریم زار
ز بهر برگ درختان چرا خورد تیمار
که باغ تیره شد و زرد روی و بیدیدار
مرا ز همچو منی ای رفیق باز مدار
منم ز یار جدا مانده و درخت از بار
فرخی سیستانی (قصیده)
فراق دوستانش باد و یاران
که ما را دور کرد از دوستداران
سعدی (غزل)
آواز: شهیدی
مرا چون آرزوی روی آن نگارآید
میان انجمن از لعل او چو یاد آرم
گلی به دست من آید چو روی او هیهات
مرا زمانه زیاران به منزلی انداخت
که راضیام که راضیام به نسیمی
چو بلبلم هوس نالههای زار آید
مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید
هزار سال دگر گر چنین بهار آید
که راضیام به نسیمی کز آن دیار آید
کز آن دیار آید کز آن دیار آید
فراق دوستانش باد و یاران
دلم در بند تنهایی بفرسود
ندانستم که در پایان صحبت
فراق دوستانش باد و یاران
که ما را دور کرد از دوستداران
چو بلبل در قفس روز بهاران
چنین باشد وفای حق گزاران
که ما را دور کرد از دوستداران
گوینده: فخری نیکزاد
فراق دوستانش باد و یاران
دلم در بند تنهایی بفرسود
ندانستم که در پایان صحبت
که ما را دور کرد از دوستداران
چو بلبل در قفس روز بهاران
چنین باشد وفای حق گزاران
سعدی (غزل)
هنرمندان جواد معروفی - عبدالوهاب شهیدی
(در مایه ی دشتی)
آهنگ جواد معروفی
شعرهای متن برنامه فرخی سیستانی
غزل های آواز سعدی
گوینده فخری نیکزاد
صدابردار محمد جهان فتح و ایرج حقیقی
گوینده: فخری نیکزاد
دل من همی داد گفتی گواهی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
من این روز را داشتم چشم و زین غم
جدایی گمان برده بودم و لیکن
مرا چه وقت خزان و چه روزگار بهار
بهار من رُخ او بود و دور ماندم از او
اگر خزان نه رسول فراق بود چرا
به برگ سبز چنان شادمانه بود درخت
خزان درآمد و آن برگها بکند و بریخت
خدای داند که اندر درختها نگرم
کسی که او غم هجران چشیده نیست چو من
مرا رفیقی امروز گفت خانه بساز
جواب دادم گفتم درخت همچو من است
من و درخت کنون هر دُوان به یک صفتیم
که باشد مرا روزی از تو جدایی
بر آن دل دهد هر زمانی گواهی
نبوده است با روز من روشنایی
نه چندان که یک سو نهی آشنایی
چو دور باید بودن همی ز روی نگار
برابر آید بر من کنون خزان و بهار
هزار عاشق چون من جدا فکن از یار
که من به روی نگارین بت فرخار
درخت از این غم چون من نژند گشت و نزار
ز درد خون خورم و چون زنان بگریم زار
ز بهر برگ درختان چرا خورد تیمار
که باغ تیره شد و زرد روی و بیدیدار
مرا ز همچو منی ای رفیق باز مدار
منم ز یار جدا مانده و درخت از بار
فرخی سیستانی (قصیده)
فراق دوستانش باد و یاران
که ما را دور کرد از دوستداران
سعدی (غزل)
آواز: شهیدی
مرا چون آرزوی روی آن نگارآید
میان انجمن از لعل او چو یاد آرم
گلی به دست من آید چو روی او هیهات
مرا زمانه زیاران به منزلی انداخت
که راضیام که راضیام به نسیمی
چو بلبلم هوس نالههای زار آید
مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید
هزار سال دگر گر چنین بهار آید
که راضیام به نسیمی کز آن دیار آید
کز آن دیار آید کز آن دیار آید
فراق دوستانش باد و یاران
دلم در بند تنهایی بفرسود
ندانستم که در پایان صحبت
فراق دوستانش باد و یاران
که ما را دور کرد از دوستداران
چو بلبل در قفس روز بهاران
چنین باشد وفای حق گزاران
که ما را دور کرد از دوستداران
گوینده: فخری نیکزاد
فراق دوستانش باد و یاران
دلم در بند تنهایی بفرسود
ندانستم که در پایان صحبت
که ما را دور کرد از دوستداران
چو بلبل در قفس روز بهاران
چنین باشد وفای حق گزاران
سعدی (غزل)
- دسته بندی
- موسیقی سنتی و نواحی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند