همایون شجریان - جانا به نگاهی - سروده رهی معیری:
جانا به نگاهی ز جهان بیخبرم کن، دیوانهترم کن
سرگشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانهترم کن
وای ز چشمهی دیدارت، وایز آتش رخسارت
وای ز چشم افسونکارت چهسان مدهوشم من
جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من که ببستی نظر از من
ترسم که شوی روز و شبی با خبر از من که نیابی اثر از من
در آتشم از سوزدل و داغ جدایی؛ به کجایی؟
باز آ که غم از دل برود چون تو بیایی چو بیایی
شمعی گریانم من، اشکی لرزانم من، آهی سوزانم من
چه دیدی که از من رمیدی
بر من نظری کن یا بر سر خاکم گاهی گذری کن
.
جانا به نگاهی ز جهان بیخبرم کن، دیوانهترم کن
سرگشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانهترم کن
وای ز چشمهی دیدارت، وایز آتش رخسارت
وای ز چشم افسونکارت چهسان مدهوشم من
جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من که ببستی نظر از من
ترسم که شوی روز و شبی با خبر از من که نیابی اثر از من
در آتشم از سوزدل و داغ جدایی؛ به کجایی؟
باز آ که غم از دل برود چون تو بیایی چو بیایی
شمعی گریانم من، اشکی لرزانم من، آهی سوزانم من
چه دیدی که از من رمیدی
بر من نظری کن یا بر سر خاکم گاهی گذری کن
.
- دسته بندی
- موسیقی سنتی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند