تصنیف وصف
شعر سعدی
سالار عقیلی و ابراهیم کوو
دف : حریر شریعت زاده
فستیوال مورگن لند
تصنیف وصف از ساخته های سالار عقیلی است که به همراه
ابراهیم کوو به صورت تلفیق موسیقی ایران و عرب اجرا شد که از دید حاضرین بهترین قطعه
فستیوال نام گرفت و اختتامیه فستیوال مورگن لند بود
با آرزوی موفقیت و سلامت برای خواننده خوب و خوش کوک میهن عزیزمان سالار عقیلی و همسرش خانم شریعت زاده که نوازنده خوب پیانو و دف است
_____________
با مهر و احترام
ع.الف،ساده
_____________
در وصف نیاید که چه شیرین دهنست آن
اینست که دور از لب و دندان منست آن
عارض نتوان گفت که دور قمرست این
بالا نتوان خواند که سرو چمنست آن
در سرو رسیدست ولیکن به حقیقت
از سرو گذشتست که سیمین بدنست آن
هرگز نبود جسم بدین حسن و لطافت
گویی همه روحست که در پیرهنست آن
خالست بر آن صفحه سیمین بناگوش
یا نقطهای از غالیه بر یاسمنست آن
فی الجمله قیامت تویی امروز در آفاق
در چشم تو پیداست که باب فتنست آن
گفتم که دل از چنبر زلفت برهانم
ترسم نرهانم که شکن بر شکنست آن
هر کس که به جان آرزوی وصل تو دارد
دشوار برآید که محقر ثمنست آن
مردی که ز شمشیر جفا روی بتابد
در کوی وفا مرد مخوانش که زنست آن
گر خسته دلی نعره زند بر سر کویی
عیبش نتوان گفت که بی خویشتنست آن
نزدیک من آنست که هر جرم و خطایی
کز صاحب وجه حسن آید حسنست آن
سعدی سر سودای تو دارد نه سر خویش
هر جامه که عیار بپوشد کفنست آن
شعر سعدی
سالار عقیلی و ابراهیم کوو
دف : حریر شریعت زاده
فستیوال مورگن لند
تصنیف وصف از ساخته های سالار عقیلی است که به همراه
ابراهیم کوو به صورت تلفیق موسیقی ایران و عرب اجرا شد که از دید حاضرین بهترین قطعه
فستیوال نام گرفت و اختتامیه فستیوال مورگن لند بود
با آرزوی موفقیت و سلامت برای خواننده خوب و خوش کوک میهن عزیزمان سالار عقیلی و همسرش خانم شریعت زاده که نوازنده خوب پیانو و دف است
_____________
با مهر و احترام
ع.الف،ساده
_____________
در وصف نیاید که چه شیرین دهنست آن
اینست که دور از لب و دندان منست آن
عارض نتوان گفت که دور قمرست این
بالا نتوان خواند که سرو چمنست آن
در سرو رسیدست ولیکن به حقیقت
از سرو گذشتست که سیمین بدنست آن
هرگز نبود جسم بدین حسن و لطافت
گویی همه روحست که در پیرهنست آن
خالست بر آن صفحه سیمین بناگوش
یا نقطهای از غالیه بر یاسمنست آن
فی الجمله قیامت تویی امروز در آفاق
در چشم تو پیداست که باب فتنست آن
گفتم که دل از چنبر زلفت برهانم
ترسم نرهانم که شکن بر شکنست آن
هر کس که به جان آرزوی وصل تو دارد
دشوار برآید که محقر ثمنست آن
مردی که ز شمشیر جفا روی بتابد
در کوی وفا مرد مخوانش که زنست آن
گر خسته دلی نعره زند بر سر کویی
عیبش نتوان گفت که بی خویشتنست آن
نزدیک من آنست که هر جرم و خطایی
کز صاحب وجه حسن آید حسنست آن
سعدی سر سودای تو دارد نه سر خویش
هر جامه که عیار بپوشد کفنست آن
- دسته بندی
- موسیقی سنتی و نواحی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند