شنیدم که دارای فرخ تبار
ز لشکر جدا ماند روز شکار
دوان آمدش گلهبانی به پیش
به دل گفت دارای فرخنده کیش
مگر دشمن است این که آمد به جنگ
ز دورش بدوزم به تیر خدنگ
کمان کیانی به زه راست کرد
به یک دم وجودش عدم خواست کرد
بگفت ای خداوند ایران و تور
که چشم بد از روزگار تو دور
من آنم که اسبان شه پرورم
به خدمت بدین مرغزار اندرم
ملک را دل رفته آمد به جای
بخندید و گفت: ای نکوهیده رای
تو را یاوری کرد فرخ سروش
وگر نه زه آورده بودم به گوش
نگهبان مرعی بخندید و گفت
نصیحت ز منعم نباید نهفت
نه تدبیر محمود و رای نکوست
که دشمن نداند شهنشه ز دوست
چنان است در مهتری شرط زیست
که هر کهتری را بدانی که کیست
مرا بارها در حضر دیدهای
ز خیل و چراگاه پرسیدهای
کنونت به مهر آمدم پیشباز
نمیدانیم از بداندیش باز
توانم من، ای نامور شهریار
که اسبی برون آرم از صد هزار
مرا گلهبانی به عقل است و رای
تو هم گلهٔ خویش باری، بپای
در آن تخت و ملک از خلل غم بود
که تدبیر شاه از شبان کم بود
تو کی بشنوی نالهٔ دادخواه
به کیوان برت کلهٔ خوابگاه؟
چنان خسب کآید فغانت به گوش
اگر دادخواهی برآرد خروش
که نالد ز ظالم که در دور توست
که هر جور کاو میکند جور توست
نه سگ دامن کاروانی درید
که دهقان نادان که سگ پرورید
دلیر آمدی سعدیا در سخن
چو تیغت به دست است فتحی بکن
بگو آنچه دانی که حق گفته به
نه رشوت ستانی و نه عشوه ده
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی
طمع بگسل و هرچه دانی بگوی
===================================
روشهای حمایت از برنامه بنا به درخواست مخاطبان:
1- Super Thanks
به صورت مستقیم از طریق یوتیوب
آموزش:
https://youtu.be/R8TwsinAfzQ?t=40
---------------------------------
2- درگاه پرداخت زرینپال برای داخل ایران
https://zarinp.al/barzin
به نام مسعود امجدیان
---------------------------------
3- پرداخت با ارز دیجیتال تتر
آدرس ولت TRC20:
TFfmiGFwFf5cqvooN9GwUb2aJm6Ny6gF5S
ز لشکر جدا ماند روز شکار
دوان آمدش گلهبانی به پیش
به دل گفت دارای فرخنده کیش
مگر دشمن است این که آمد به جنگ
ز دورش بدوزم به تیر خدنگ
کمان کیانی به زه راست کرد
به یک دم وجودش عدم خواست کرد
بگفت ای خداوند ایران و تور
که چشم بد از روزگار تو دور
من آنم که اسبان شه پرورم
به خدمت بدین مرغزار اندرم
ملک را دل رفته آمد به جای
بخندید و گفت: ای نکوهیده رای
تو را یاوری کرد فرخ سروش
وگر نه زه آورده بودم به گوش
نگهبان مرعی بخندید و گفت
نصیحت ز منعم نباید نهفت
نه تدبیر محمود و رای نکوست
که دشمن نداند شهنشه ز دوست
چنان است در مهتری شرط زیست
که هر کهتری را بدانی که کیست
مرا بارها در حضر دیدهای
ز خیل و چراگاه پرسیدهای
کنونت به مهر آمدم پیشباز
نمیدانیم از بداندیش باز
توانم من، ای نامور شهریار
که اسبی برون آرم از صد هزار
مرا گلهبانی به عقل است و رای
تو هم گلهٔ خویش باری، بپای
در آن تخت و ملک از خلل غم بود
که تدبیر شاه از شبان کم بود
تو کی بشنوی نالهٔ دادخواه
به کیوان برت کلهٔ خوابگاه؟
چنان خسب کآید فغانت به گوش
اگر دادخواهی برآرد خروش
که نالد ز ظالم که در دور توست
که هر جور کاو میکند جور توست
نه سگ دامن کاروانی درید
که دهقان نادان که سگ پرورید
دلیر آمدی سعدیا در سخن
چو تیغت به دست است فتحی بکن
بگو آنچه دانی که حق گفته به
نه رشوت ستانی و نه عشوه ده
طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی
طمع بگسل و هرچه دانی بگوی
===================================
روشهای حمایت از برنامه بنا به درخواست مخاطبان:
1- Super Thanks
به صورت مستقیم از طریق یوتیوب
آموزش:
https://youtu.be/R8TwsinAfzQ?t=40
---------------------------------
2- درگاه پرداخت زرینپال برای داخل ایران
https://zarinp.al/barzin
به نام مسعود امجدیان
---------------------------------
3- پرداخت با ارز دیجیتال تتر
آدرس ولت TRC20:
TFfmiGFwFf5cqvooN9GwUb2aJm6Ny6gF5S
- دسته بندی
- آموزش
- برچسب
- #رشید_کاکاوند #رشیدکاکاوند #شعر #غزل #ادبیات #ادبی, سعدی شیرازی, بوستان سعدی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند