پادشاهی پس از آنکه بیمار شد گفت: نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند .
تمام آدمهای دانا نزد او جمع شدند تا ببینند چطور می شود شاه رامعالجه کرد،اما هیچ کس ندانست.
فقط یکی از مردان دانا گفت که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند...
تمام آدمهای دانا نزد او جمع شدند تا ببینند چطور می شود شاه رامعالجه کرد،اما هیچ کس ندانست.
فقط یکی از مردان دانا گفت که فکر می کند می تواند شاه را معالجه کند...
- دسته بندی
- اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند
Up Next
Autoplay
-
داستان زیبای حاضر جوابی ????
توسط ava 87 نمایش -
داستان زیبای راز موفقیت
توسط bidar 187 نمایش -
داستان زیبای قدرت اندیشه ????
توسط ava 83 نمایش -
داستان زیبای تغییر نگرش
توسط bidar 190 نمایش -
داستان زیبای قضاوت از روی ظاهر ????
توسط ava 72 نمایش -
داستان زیبای پاره آجر ????
توسط ava 99 نمایش -
داستان زیبای حرف مردم
توسط ava 171 نمایش -
داستان کوتاه و زیبای بد قدم
توسط ava 152 نمایش -
داستان زیبای تغییر دیدگاه ????
توسط ava 100 نمایش -
داستان زیبای گردنبند ????
توسط ava 90 نمایش -
داستان زیبای فرصتهای بزرگ
توسط ava 161 نمایش -
داستان زیبای «کلبه کوچک»
توسط ava 181 نمایش -
داستان زیبای افسوس تکراری ????
توسط ava 80 نمایش -
داستان زیبای پشمک حاج عبدالله
توسط ava 113 نمایش -
داستان زیبای خیال پردازان ????
توسط ava 106 نمایش -
داستان زیبای مادر دروغگو
توسط bidar 176 نمایش -
داستان زیبای زن زیبا ????
توسط ava 106 نمایش -
داستان زیبای قضاوت
توسط ava 179 نمایش -
داستان زیبای سه سوال ????
توسط ava 102 نمایش -
داستان زیبای زن زیبا
توسط bidar 175 نمایش -
داستان زیبای پنجره طلایی
توسط ava 106 نمایش -
داستان زیبای مرد خوشبخت ????
توسط ava 98 نمایش -
داستان زیبای قدرت کلمات
توسط ava 151 نمایش -
داستان زیبای حرف مردم ????
توسط ava 85 نمایش
افزودن به فهرست اجرایی
متسفانه فقط اعضا قادر به ساخت فهرست اجرایی هستند.