Write For Us

ده 10 راز که مادرت هرگز به تو نگفت و باید بدانی

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
68 نمایش
Published
ده 10 #راز که #مادر هرگز به تو نگفت و باید بدانی!
.
00:00
ده راز مهم که مادرت به تو نگفت
.
00:15
1.
تو باعث شدی مادرت بگرید... خیلی زیاد
او وقتی پی برد که حامله است گریست
او وقتی تو را به دنیا آورد گریست
او اولین باری که تو را بغل کرد گریست
او با خوشحالی گریست
او با هراس گریست
او با نگرانی گریست
او گریست چون حس عمیقی به تو دارد
او درد تو و خوشحالی تو را حس کرد و آن را به تو شریک شد، چه تو متوجه شدی یا نه
.
02:10
2.
مادر خودش آخرین تکه‌ی شیرینی پای را می‌خواست
اما او وقتی دید که تو داری به شیرینی با آن چشمهای درشتت نگاه می‌کنی و با آن زبان کوچکت دهانت را می‌لیسی، نتوانست شیرینی را بخورد
او می‌دانست که دیدن پر شدن شکم کوچک تو با پر شدن سهم شیرینی‌اش او را بیشتر خوشحال خواهد کرد
.
03:10
3.
درد داشت
وقتی مویش را کشیدی، درد داشت
وقتی او را با ناخنهای تیزت که امکان ناخن گرفتنشان نبود گرفتی، درد داشت
در حالی که داشتی شیر می‌نوشیدی او را گاز گرفتی، آن هم درد داشت
تو دنده‌هایش را وقتی از داخل شکمش به او لگد زدی کبود کردی
تو به مدت نه ماه باعث شدی شکمش کش بیاد
تو مجبورش کردی برای دنیا آمدن به این دنیا بدنش را با درد شدید منقبض کند
.
04:49
4.
مادر همیشه می‌ترسید
از زمانی که تو را باردار شد، همه‌ی توانش را به کار گرفت تا از تو محافظت کند
در ذهن مادرت، هیچ فردی نمی‌توانست بهتر از او تو را نگهدارد
وقتی که اولین قدمهایت را برداشتی قلبش متوقف شد و دوباره راه افتاد
او تا دیروقت بیدار ماند تا مطمین شود تو به سلامت به خانه امدی، و زود بیدار شد تا مدرسه رفتن تو را ببیند
با هر خمیدگی انگشت و تلوتلو خوردن تو، او نزدیکت بود
با هر کابوس شبانه یا تب شبانگاهی او آماده بود که تو را در آغوش بگیرد
او کنار تو آماده بود تا مطمین شود تو حالت خوب است
.
07:04
5.
مادر می‌داند که کامل و بی‌نقص نیست
او جدی‌ترین منتقد خودش است و از خودش راضی نیست
او همه‌ی اشکالات خودش را می‌داند و گاهی از خودش برای اشکالاتش متنفر است
اما به هرحال وقتی که صحبت از تو باشد به خودش سختگیرترین است
او می‌خواست که مامان کاملی باشد، که هیچ اشتباهی نکند، اما چون او هم انسان است، اشتباهاتی کرد
او احتمالا" هنوز سعی دارد که خودش را برای آن اشتباهات ببخشد
او با تمام قلبش آرزو می‌کند که می‌توانست به گذشته برگردد تا کارها را متفاوت انجام دهد
بنابراین با او مهربان باش، و بدان که او بیشتری تلاشش تا جایی که می‌دانست برای انجام کارها کرده است
.
09:22
6.
در حالی که تو در خواب بودی مادر تو را نگاه می‌کرد
شبهایی بودند که تا ساعت سه صبح داشت دها می‌کرد که در نهایت تو بخوابی
او در حالی که داشت برای تو لالایی می‌خواند و به سختی چشمهایش را می‌توانست باز نگه دارد، به تو التماس می‌کرد، که لطفا"، لطفا" بخواب
بعد، وقتی در نهایت تو خوابیدی، با چند ثانیه در کنار تو دراز کشیدن همه خستگی‌اش در رفتند و در حالی که کنارت نشته بود و علیرغم بازوان خسته و چشمان سوزانش، به صورت کودکانه‌ات نگاه می‌کرد و بیشترین عشقی که او می‌شناخت و ممکن بود را تجریه می‌کرد
.
11:12
7.
مادر بسیار بیشتر از نه ماه تو را حمل کرده است
او هم همانطور که تو به مادرت نیاز داشتی، به تو نیاز داشت
او باید یاد می‌گرفت که وقتی تمیزکاری می‌کند چطور تو را نگهدارد
او باید یاد می‌گرفت وقتی غذا می‌خورد چطور تو را نگهدارد
او حتی وقتی خواب بود تو را نگه داشت
چون آن تنها راهی بود که گاهی او می‌توانست
بازوانش خسته می‌شدند، پشتش درد می‌گرفت، اما با این وجود تو را نگه‌می‌داشت چون تو می‌خواستی که به او نزدیک باشی
او تو را در آغوش گرفت، به تو عشق ورزید، تو را بوسید و با تو بازی کرد
تو در بازوانش حس آرامش کردی
تو در بازوانش خوشحال بودی
تو می‌دانستی که در بازوانش دوست داشته می‌شوی
بنا بر این او تو را نگهداشت، بیشتر اوقات و تا وقتی که تو نیاز داشتی
.
13:59
8.
هر بار که گریه کردی قلب مادر شکست
هیچ صدای به غمگینی صدای گریه‌ی تو، یا هیچ تصویری به وحشتناکی اشکهایی که از صورت بی‌نقص تو پایین می‌غلتیدند وجود نداشت
او تمام توانش را برای متوقف کردن گریه‌ات به کار گرفت، و وقتی نتوانست اشکهای تو را بند بیاورد، قلبش به میلیونها تکه پرپر شد
.
15:05
9.
مادر تو را در اولویت قرار داد
او بدون غذا، بدون حمام و بدون خواب سر کرد
او همیشه نیاز تو را قبل از نیازهای خودش قرار داد
او تمام روز را صرف برآوردن نیازهای تو کرد، و در پایان روز، برای او انرژی نمانده بود که به نیازهای خودش برسد
اما روز بعد، او بیدار می‌شد و دوباره همان کارها را برات کرد، چون تو به همان اندازه برای او ارزشمند بودی
.
16:26
10.
مادر همه‌ی آن کارها را دوباره انجام می‌دهد
مادر بودن یکی از کارهایی است که هر فردی می‌تواند انجام دهد، و مادر بودن گاهی تو را تا حد محدودیت‌هایت می‌برد
به عنوان مادر، تو می‌گریی، صدمه می‌بینی، سعی می‌کنی، شکست می‌خوری، کار می‌کنید و یاد می‌گیری
به عنوان مادر، اما تو بیشتر از لذتی که بتوانی فکر کنی و ممکن باشد اینکه قلبت بتواند حس آن را حفظ کند را تجربه می‌کنی
علیرغم، همه‌ی درد، اندوع، شب بیداری و زود بیدار شدن ها که تو مادرت را مجبور به تحمل آنها کرد، او دوباره آن کارها را بخاطر تو انجام می‌دهد، چون تو ارزشش را برای او داری
بنابراین، دفعه بعدی که مادرت را دیدی، به او بگو سپاسگزاری، بگذار او بداند که عاشقش هستی. مادرت هرچقدر که از تو بشنود که عاشقش هستی برایش کافی نیست
????????????????????????????
دوستان و همراهاان عزیز
برای دسترسی به کل درسهای کانال #انگلیسی مثل آب خوردن
به صورت دسته بندی شده، می‌توانید از قسمت پلی لیست کانال استفاده کنید
https://www.youtube.com/abcxyzir/playlists
دسته بندی
آموزش
برچسب
مادر, داستان, دکلمه
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند