شجریان - در این سرای بیکسی - سروده هوشنگ ابتهاج:
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سار شبدر ِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهی ست پر ستم که اندر او به غیر ِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر ِ غمت ازین خراب تر نمی زند !
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش ِ کر نمی زند !
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم وسزاست
اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند .
.
درین سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند
یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمی کُند
کسی به کوچه سار شبدر ِ سحر نمی زند
نشسته ام در انتظار این غبار بی سوار
دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمی زند
گذرگهی ست پر ستم که اندر او به غیر ِ غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمی زند
دلِ خرابِ من دگر خراب تر نمی شود
که خنجر ِ غمت ازین خراب تر نمی زند !
چه چشم پاسخ است ازین دریچه های بسته ات ؟
برو که هیچ کس ندا به گوش ِ کر نمی زند !
نه سایه دارم و نه بر ، بیفکنندم وسزاست
اگر نه بر درختِ تر کسی تبر نمی زند .
.
- دسته بندی
- موسیقی سنتی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند