روزی از آنجا که فراغی رسید /باد سلیمان به چراغی رسید/مملکتش رخت به صحرا نهاد/تخت بر این تخته مینا نهاد/دید بنوعی که دلش پاره گشت/برزگری پیر در آن ساده دشت/خانه ز مشتی غله پرداخته/در غله دان کرم انداخته/دانه فشان گشته بهر گوشهای/رسته ز هر دانه او خوشهای/پرده آن دانه که دهقان گشاد/منطق مرغان ز سلیمان گشاد/گفت جوانمرد شو ای پیرمرد/کاینقدرت بود ببایست خورد/دام نهای دانه فشانی مکن/با چو منی مرغ زبانی مکن
- دسته بندی
- اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند