Write For Us

شعر سکسی و لطیفه های عبید زاکانی

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
9 نمایش
Published
تماشای این ویدیو برای بچه ها مناسب نیست

اي .ير ز شوق اين .س و .ون
ما را همه شب نمي برد خواب
اكنون كه بيافتيم برخيز
اي خفته ی روزگار درياب

.ير مي گفت به .س كای بت بگزيده من
دوش بي روی تو آتش به سرم بر ميشد
.س بدو گفت به جان تو با .ون امشب
همه شب ذكر تو ميرفت و مكرر ميشد
با خيال تو به هر سو كه نظر مي كردم
پيش چشمم در و ديوار مصور ميشد
ز آرزوی قد و بالاي تو تا روز سپيد
آبم از ديده همي رفت و زمين تر ميشد


مردی کودکی را گریان دید و هر چه مادر او را نوازش می کرد خاموش نمی شد. مرد گفت : خاموش شو و گرنه مادرت را به کا ر گیرم . زن گفت او تا انچه می گویی به چشم نبیند باور نکند .

شخصی خر گم کرده بود گرد شهر می گشت و شکر می کرد. گفتند شکر چرا می کنی؟ گفت از بهر آن که من بر خر ننشسته بودم و گرنه من نیز امروز چهار روز بودی که گم شده بودمی!

لطفا لایک کنید و سابسکرایب
دسته بندی
تفریح و سرگرمی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند