موزیسین بزرگی است. رهبری بزرگتر. بسیاری از آثارش خاطره شنیداری مردم است. اهل مطالعه است، اهل نگارش، اهل تحقیق و پژوهش. مدرس خوبی است و تعداد شاگردانش، هم زیاد است و هم حضورشان در عرصه موسیقی موثر. تمام این ها ارزشمند است برای هنرمندی که این همه سال در موسیقی کشورش حضوری مستمر داشته است؛ اما هیچکدام از این ها دلیل گفتوگوی ما با مردِ موقر و دوست داشتنی موسیقی ایران نبود. این بار سراغ او رفتیم تا از «عشق» بگوید. از کیمیایی که در سالهای زیادی از زندگیاش حضور داشته است. «عشق» کیمیاست. همیشه بوده و حالا در این سالها، در این روزها که کمتر نشانی از آن پیداست، به طور حتم کیمیاتر؛ اما استاد فرهاد فخرالدینی این فرصت را داشته است تا در سالهای زیادی از عمرش آن را تجربه کند. یک عشق مستمر و البته همواره پایدار؛ «آزرم». در یکی از گفتوگوهایش دربارهی هنر همسرش گفته که «موسیقی» برای او مثل یک عضو خانواده، مهم بوده است؛ برای همین او هیچوقت به حرفه همسرش به عنوان یک رقیب نگاه نکرد، عاشقِ او شد و همین به عشق بیشتری به مردی که تمام عمر به هر دویشان وفادار ماند، منجر شد.
آزرم چندین دهه با فخرالدینی زندگی کرد، عاشقانه و آرام تا روی در نقاب خاک کشید که سرنوشتِ محتوم هر آدمیزادی همین است و خوش به حالِ او که «عاشق» میرود... حالا اما همچنان استادِ کارکشته، «عشق» را تجربه میکند. در این سن و سال؛ «بهجت» خانم، خواهر آزرم که به توصیه او همسر فخرالدینی شد، حالا انگار ادامهی همان «عشق» است؛ به شکل و شیوه دیگری... این بار زودتر بروید در کنسرتهای ارکستر ملی؛ حتما در ردیف اول «زنی» را خواهید دید که تمام مدت کنسرت، در ردیف اول و گاه دوم، نشسته است؛ لبخند بزرگی روی لب دارد، چشمهایش پر از شوق است و بیآنکه لحظهای پلک بزند، دارد به دستانِ مردی نگاه میکند که موقر و پر ابهت ارکسترش را رهبری میکند. «زن» در آن لحظات خوشبخت است و حسی میان «اضطراب» و «آرامش» دارد. کنسرت که تمام میشود، «بهجت خانم» اولین کسی است که به احترام میایستد و با تمام توانش همسرش را تشویق میکند.
آزرم چندین دهه با فخرالدینی زندگی کرد، عاشقانه و آرام تا روی در نقاب خاک کشید که سرنوشتِ محتوم هر آدمیزادی همین است و خوش به حالِ او که «عاشق» میرود... حالا اما همچنان استادِ کارکشته، «عشق» را تجربه میکند. در این سن و سال؛ «بهجت» خانم، خواهر آزرم که به توصیه او همسر فخرالدینی شد، حالا انگار ادامهی همان «عشق» است؛ به شکل و شیوه دیگری... این بار زودتر بروید در کنسرتهای ارکستر ملی؛ حتما در ردیف اول «زنی» را خواهید دید که تمام مدت کنسرت، در ردیف اول و گاه دوم، نشسته است؛ لبخند بزرگی روی لب دارد، چشمهایش پر از شوق است و بیآنکه لحظهای پلک بزند، دارد به دستانِ مردی نگاه میکند که موقر و پر ابهت ارکسترش را رهبری میکند. «زن» در آن لحظات خوشبخت است و حسی میان «اضطراب» و «آرامش» دارد. کنسرت که تمام میشود، «بهجت خانم» اولین کسی است که به احترام میایستد و با تمام توانش همسرش را تشویق میکند.
- دسته بندی
- تلویزیون و سریال
- برچسب
- موسیقی ما, سایت موسیقی ما, گزارش موسیقی ما
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند