شجریان - ازخون جوانان وطن لاله دمیده - سروده عارف قزوینی: از اشك همه روی زمین زیر و زبر كن .... مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن .... غیرت کن و اندیشهی ایام بتر کن .... اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن ...
________________________
هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر كرم، خطهی ری رشك ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
خوابند وكیلان و خرابند وزیرانبردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یك خانهی ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
از اشك همه روی زمین زیر و زبر كن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشهی ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
از دست عدو نالهی من از سر درد است
اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده است
جز جام، به کسدست، چو خیام نداده است
دل جز به سر زلف دلآرام نداده است
صد زندگیِ ننگ به یک نام نداده است
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ایچرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
.
________________________
هنگام می و فصل گل و گشت و چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد
از ابر كرم، خطهی ری رشك ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
خوابند وكیلان و خرابند وزیرانبردند به سرقت همه سیم و زر ایران
ما را نگذارند به یك خانهی ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
از اشك همه روی زمین زیر و زبر كن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشهی ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو، سینه سپر کن
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
از دست عدو نالهی من از سر درد است
اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
عارف ز ازل تکیه بر ایام نداده است
جز جام، به کسدست، چو خیام نداده است
دل جز به سر زلف دلآرام نداده است
صد زندگیِ ننگ به یک نام نداده است
چه كجرفتاری ای چرخ، چه بد كرداری ای چرخ
سر كین داری ایچرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
.
- دسته بندی
- موسیقی سنتی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند