شیخم به طنز گفت: حرامست می، مخور
گفتم: به چشم، گوش به هر خر نمیکنم
...
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
تلقین درس اهل نظر یک اشارت است
کردم اشارتی و مکرر نمیکنم
هرگز نمیشود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمیکنم
شیخم به طنز گفت: حرامست می، مخور
گفتم: به چشم، گوش به هر خر نمیکنم
پیر مغان حکایت معقول می کند
معذورم ار محال تو باور نمی گنم
این تقویام بس است که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم
حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست
من ترک خاک بوسی این در نمیکنم
...
چندان که گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان
آن گل که هر دم در دست بادیست
گو شرم بادش از عندلیبان
یا رب امان ده تا بازبیند
چشم محبان روی حبیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
ای منعم آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بی نصیبان
حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر میشنیدی پند ادیبان
گفتم: به چشم، گوش به هر خر نمیکنم
...
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم
باغ بهشت و سایه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
تلقین درس اهل نظر یک اشارت است
کردم اشارتی و مکرر نمیکنم
هرگز نمیشود ز سر خود خبر مرا
تا در میان میکده سر بر نمیکنم
شیخم به طنز گفت: حرامست می، مخور
گفتم: به چشم، گوش به هر خر نمیکنم
پیر مغان حکایت معقول می کند
معذورم ار محال تو باور نمی گنم
این تقویام بس است که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نیست برادر نمیکنم
حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست
من ترک خاک بوسی این در نمیکنم
...
چندان که گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان
آن گل که هر دم در دست بادیست
گو شرم بادش از عندلیبان
یا رب امان ده تا بازبیند
چشم محبان روی حبیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
ای منعم آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بی نصیبان
حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر میشنیدی پند ادیبان
- دسته بندی
- موسیقی سنتی
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند