Write For Us

روایت فتح، با من سخن بگو دوکوهه، قسمت دوم

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
902 نمایش
Published
قسمت دوم از مجموعه دو قسمتی با من سخن بگو دوکوهه
یك بار دیگر، سلام دوكوهه
دوكوهه، تو یك پادگان نیستی، تو قطعه‌ای از خاك كربلایی، چرا كه یاران عاشورایی سیدالشهدا را به قافله‌ی او رسانده‌ای. دوكوهه، در باطنِ تو هنوز راز این روزهای سپري‌شده باقی است، مي‌دانم، اما دیگر خاك تو قدمگاه این كربلاییان آخرالزمان نیست. بعضي‌ها ما را سرزنش مي‌كنند كه چرا دم از كربلا مي‌زنید و از عاشورا. آنها نمي‌دانند كه برای ما كربلا بیش از آنكه یك شهر باشد، یك افق است، یك منظر معنوی است كه آن را به تعداد شهدایمان فتحكرده‌ایم؛ نه یك بار و نه دو بار، به تعداد شهدایمان.

دوكوهه، تو خوب مي‌فهمی كه من چه مي‌گویم. تو با حاج همت، با حاج عباس كریمی، با چراغی، با دستواره، با اسكندری، علیرضا نوری، وزوایی، ورامینی، رستگار، موحد، حاج مجید رمضان، صالحی، حاجي‌پور و صدها شهید دیگر انس داشته‌ای. تو كه بوسه بر پای بسیجي‌ها زده‌ای، تو كه با زمزمه‌ی شبانه‌یآنها آشنا بوده‌ای، تو كه نجواهای عاشقانه‌ی آنها را شنیده‌ای، تو كه معنای انسان را دریافته‌ای، تو خوب مي‌دانی كه ما چه مي‌گوییم. آری، تو دیگر در جست و جوی انسان نیستی؛ تو یافتی آنچه را كه یافت نمي‌شود.

‌عده‌ای برای بازدید به دوكوهه آمده‌اند.

‌‌روز اول سال ٦٨، پادگان دوكوهه كمی تسكین یافته است. عده‌ای از دوستانش آمده‌اند تاگمشده‌ی خویش را در آنجا بجویند. در و دیوار، ساختمان‌ها و راهروها بر سر جای خویش باقی است و اگر كسی نداند، مي‌پندارد كه دوكوهه همه چیز را از یاد برده است. درها قفل استو آنها مي‌كوشند تا از هر راه كه هست، یك بار دیگر خود را به فضای مألوف خویش برسانند... اما گمگشته در آنجا هم نیست.

عالم محضر شهداست، اما كو محرمی كه این حضور را دریابد و در برابر این خلأ ظاهری خود را نبازد؟ زمان مي‌گذرد و مكان‌ها فرو مي‌شكنند، اما حقایق باقی هستند.

‌‌ ‌چند سال قبل، زمانی كه شهید حاجي‌پور در حسینیه نماز مي‌خواند.

‌‌شهید حاجي‌پور زنده است، من و تو مرده‌ایم. شهدا صدق و استقامت خویش را در آن عهد ازلی كه با خدا بسته بودند اثبات كردند. كاش ما در خیل منتظران شهادت باشیم.

‌ ‌‌فروردین٦٨. عده‌ای برای تجدید خاطره با اتوبوس به سمت اردوگاه كرخه مي‌روند و‌ ‌‌ ‌‌ ‌‌‌سرود «كجایید ای شهید خدایی» را زمزمه مي‌كنند.

‌‌یادآوران در جست و جوی گمگشته‌ی خویش به اردوگاه كرخه مي‌روند. شعرشان اگرچه بس مغموم مي‌نماید، اما شعر سرمستی است. آنان را كه مي‌خواهند با نظر روانكاوانه در این سرمستان میكده‌ی عشق بنگرند هشدار بادكه مبادا نشانی از یأس در آنان بجویند. یأس از جنود شیطان است و اینان وارسته‌اند از آن جهانی كه در سیطره‌ی شیاطین است. كرخه خرابات است و اینان خراباتیانند و گریه آبی است بر دل‌های سوخته‌شان. گریه اوج سرمستی است و اگر امروز روزگار فاش گفتن اسرار است، بگذار اینان نیز فاش بگریند. امام كو كه به تماشای رهروان خویش بنشیند؟

‌یكی از آن جمعمي‌گوید: فرق ما با دیگرانی كه اینجا را ندیدند این است كه ما انسان را‌ ‌‌ ‌درك كردیم.
دسته بندی
اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند