روایت فتح، مجموعه پنجم، قسمت دوم، حلبچه در آتش، کهف گمنامی
قسمتی از متن:
پس از گذراندن شبی سرد بر فراز قلهی شیندروی، نماز صبح را با تیمم به جا آوردیم و همراه با گردان سیدالشهدا همچون آبشاری كه راه خود را به سوی دریا باز ميشناسد به سوی شهر حلبچه سرازیر شدیم. گروه فیلمبرداری بالاخره در میان رزمندگانی كه به سمت شهر حلبچه در حركتند،آشنایی ميیابند و با اجازهی او، همراه جمع رزمندگان ميشوند.
بعد از ساعتها راهپیمایی، نیمساعت به ظهر مانده، به دستهای ویژه از گردان خیبر بر خوردیم كه عازم پاكسازی روستاهای مجاور شهر حلبچه بودند. ما با اجازهی برادر «نورخدا» فرمانده این گروه ویژه، خود را به جمع آنان اضافه كردیم.
دنیا زیباست، اما زیبایی ظاهر را چه سود، آنجا كه عدالت نیست و زشتسیرتان بر جهان حكم ميرانند؟ در جنگها همواره گلها لگدمال ميشوند و اگرچه گلی كه در گلستان ارباب ظلم و فساد بروید زیبا نیست، اما پوتینهای ما هیچ گلی را لگدمال نميكند. وقتی قدمگاه مجاهدان راه خدا سجدهگاه فرشتگان باشد، گلها بر پوتینهای ما بوسه ميزنند.
روستاییان، با خوشرویی بسیار، اما نه ازسر خوشخدمتی و چاپلوسی، از ما استقبال ميكردند. كردهای عراق با جنگ و مبارزه بیگانه نیستند. سالهای سال است كه آنها با نظامهای حكومتی كشورشان ميجنگند، و اگرچه آرمانشان خودمختاری كردستان است، اما شكی نیست كه سرانجام علاقههای دینی بر سایر انگیزهها و تعلقات غلبه خواهد كرد.
هنوز اغلب روستاییان در محل سكونت خویش مانده بودند. آنها ما را شناخته بودند و ميدانستند كه جایی برای ترس وجود ندارد. هیچ لشكر فاتحی در جنگها آنگونه نبودند كه اكنون سپاهیان اسلام هستند. فتح حقیقی فتح دلهاست.
به یك ستون موتوری از دشمن برخوردیم كه در میان دشت رها شده بود. بچهها سعی ميكردند كه یكی از آیفاها را راه بیندازند تا بار حمل خود را بر گردهی آن بگذارند. از آنجا، از دامنهی ارتفاعات مشرف بر شهر حلبچه، خوب دیده ميشد كه آتش بمبها با شهر و مردم آن چه ميكند. آنها كه ميتوانستند، پیاده یا سواره، نخست به سوی روستاهای دور از شهر و سپس به جانب ایران ميگریختند. رزمآوران اسلام نیز آنان را یاری ميكردند.
از دور شاهد بمباران شهر حلبچه هستیم. خانوادههای كرد در دل كوهستان به سمت ایران ميروند. كودكان درآغوش پدران و مادران گریه ميكنند.
عافیتطلبان ميگویند كه اگر شما نميآمدید صدام با مردم حلبچه اینچنین نميكرد، و گوش ما با این سخن ناآشنا نیست. ما خونخواهان مسلم بن عقیل هستیم و او نیز از ابن زیاد همین سخن را شنیده بود. ابنزیاد گفته بود شما آرامش را در هم ریختهاید و در میان مردم تفرقه افكندهاید. و اكنون نیز حكام جور همانرا ميگویند. آری، اگر ما سر در گریبان غفلت فرو بریم و به كنج عزلت بخزیم، آرامشی آنسان كه ابنزیاد ميخواهد بر جهان حاكم خواهد شد. اما این آرامش، سكوت رعبی است كه از ترس گرگ در رمه افتاده است و انسان گوسفندی نیست كه اگر آب و علف داشته باشد، دیگر هیچ نخواهد. ما مدافعین مظلومان سراسر تاریخ هستیم و نباید هم كه ارباب ظلم دست از ما بر دارند. گلستان عدالت در باطن آتشی است كه نمرود بر افروخته است.
قسمتی از متن:
پس از گذراندن شبی سرد بر فراز قلهی شیندروی، نماز صبح را با تیمم به جا آوردیم و همراه با گردان سیدالشهدا همچون آبشاری كه راه خود را به سوی دریا باز ميشناسد به سوی شهر حلبچه سرازیر شدیم. گروه فیلمبرداری بالاخره در میان رزمندگانی كه به سمت شهر حلبچه در حركتند،آشنایی ميیابند و با اجازهی او، همراه جمع رزمندگان ميشوند.
بعد از ساعتها راهپیمایی، نیمساعت به ظهر مانده، به دستهای ویژه از گردان خیبر بر خوردیم كه عازم پاكسازی روستاهای مجاور شهر حلبچه بودند. ما با اجازهی برادر «نورخدا» فرمانده این گروه ویژه، خود را به جمع آنان اضافه كردیم.
دنیا زیباست، اما زیبایی ظاهر را چه سود، آنجا كه عدالت نیست و زشتسیرتان بر جهان حكم ميرانند؟ در جنگها همواره گلها لگدمال ميشوند و اگرچه گلی كه در گلستان ارباب ظلم و فساد بروید زیبا نیست، اما پوتینهای ما هیچ گلی را لگدمال نميكند. وقتی قدمگاه مجاهدان راه خدا سجدهگاه فرشتگان باشد، گلها بر پوتینهای ما بوسه ميزنند.
روستاییان، با خوشرویی بسیار، اما نه ازسر خوشخدمتی و چاپلوسی، از ما استقبال ميكردند. كردهای عراق با جنگ و مبارزه بیگانه نیستند. سالهای سال است كه آنها با نظامهای حكومتی كشورشان ميجنگند، و اگرچه آرمانشان خودمختاری كردستان است، اما شكی نیست كه سرانجام علاقههای دینی بر سایر انگیزهها و تعلقات غلبه خواهد كرد.
هنوز اغلب روستاییان در محل سكونت خویش مانده بودند. آنها ما را شناخته بودند و ميدانستند كه جایی برای ترس وجود ندارد. هیچ لشكر فاتحی در جنگها آنگونه نبودند كه اكنون سپاهیان اسلام هستند. فتح حقیقی فتح دلهاست.
به یك ستون موتوری از دشمن برخوردیم كه در میان دشت رها شده بود. بچهها سعی ميكردند كه یكی از آیفاها را راه بیندازند تا بار حمل خود را بر گردهی آن بگذارند. از آنجا، از دامنهی ارتفاعات مشرف بر شهر حلبچه، خوب دیده ميشد كه آتش بمبها با شهر و مردم آن چه ميكند. آنها كه ميتوانستند، پیاده یا سواره، نخست به سوی روستاهای دور از شهر و سپس به جانب ایران ميگریختند. رزمآوران اسلام نیز آنان را یاری ميكردند.
از دور شاهد بمباران شهر حلبچه هستیم. خانوادههای كرد در دل كوهستان به سمت ایران ميروند. كودكان درآغوش پدران و مادران گریه ميكنند.
عافیتطلبان ميگویند كه اگر شما نميآمدید صدام با مردم حلبچه اینچنین نميكرد، و گوش ما با این سخن ناآشنا نیست. ما خونخواهان مسلم بن عقیل هستیم و او نیز از ابن زیاد همین سخن را شنیده بود. ابنزیاد گفته بود شما آرامش را در هم ریختهاید و در میان مردم تفرقه افكندهاید. و اكنون نیز حكام جور همانرا ميگویند. آری، اگر ما سر در گریبان غفلت فرو بریم و به كنج عزلت بخزیم، آرامشی آنسان كه ابنزیاد ميخواهد بر جهان حاكم خواهد شد. اما این آرامش، سكوت رعبی است كه از ترس گرگ در رمه افتاده است و انسان گوسفندی نیست كه اگر آب و علف داشته باشد، دیگر هیچ نخواهد. ما مدافعین مظلومان سراسر تاریخ هستیم و نباید هم كه ارباب ظلم دست از ما بر دارند. گلستان عدالت در باطن آتشی است كه نمرود بر افروخته است.
- دسته بندی
- اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند