روایت فتح، مجموعه سوم، قسمت دوم، جاده
شلمچه، روز سوم عملیات كربلای پنج
طلایهداران سپاه صبح سررسیدهاند و ظلمت را تا پنهانترین زوایای دیار عدم بازپس ميرانند. جهان در انتظار عدالت است.
خون حیات از شریانهای جادهها در تن پرقدرت سپاه عشق پخش ميشود و از قلب تا سرانگشتها به یكدیگر پیوند ميخورد. حیاتِ شاخه و برگ و گل ازریشه است و اگر ساقه نباشد، ریشه را با شاخ و برگ و گل پیوندی نیست.
لحظهای نبود كه جریان رفت و آمد قطع شود، و از خدا بخواهیم كه اینچنین لحظهای هرگز نباشد. مگر نه این است كه حیات عدالت و عشق به همین نبرد وابسته است و از همین مطلع است كه نور حق در وسعت زمان و مكان متجلی ميگردد؟ در اثنای صحبت ما با آن طلبهی خوشروی جوان، یك بیل مكانیكیبه كندی لاكپشت از جاده عبور كرد و پیوسته با آن، تداركاتيهای جهاد اصفهان سر رسیدند. بهراستی چگونه این شریان جادهها از قلب سپاه عشق به سرانگشتهای آن پیوند خوردهاست؟
بیست و دوم دی ماه، روز سوم عملیات، در كنار میدان امام رضا تپهای از خاك وجود داشت كه لحظه به لحظه كوچكتر ميشد. اگر تسخیر دژ اول عراق در محور شلمچه شگفتآور است، نگهداری آن با شگفتی بیشتری همراه است. اما عصر ما عصر شگفتيهاست و اگر كسی ميخواهد قدرت سپاه اسلام را ببیند بدینجا بیاید.
در كنار میدان امام رضا تابلویی بود كه همهی پیام ما را به تاریخ در خود نوشته داشت: «با وضو وارد شوید.» رمز و راز قدرت ما در ایمان است و ذره به ذرهی خاك مطهر این كربلا بر آن شهادت ميدهد. هیچ مانعی در برابر ایمان تاب نميآورد.
اگر تسخیر دژ اول عراق دشوار بود، نگهداری آن دشوارتر است؛ و درست در همینجاست كه وظیفهی مهندسی _ رزمی بیش از پیش آشكار ميگردد. روز سوم عملیات، پیش از آنكه رژیم بعث فرصت هرگونه ضدحملهای پیدا كند، شبكهای از راههای تداركاتی و مجموعهی مستحكمی از تأسیسات دفاعی، دژ تسخیرشده را شكستناپذیر ساخته بود.
رانندهی یك لودر پیاده ميشود.
- جاده دارین ميزنین برای رزمندهها؟
- بله، اگه خدا قبول كنه.
- همیشه به جبهه ميآیید؟
- بله، اگه خدا قبول كنه.
لودرچی جوان از ترس آنكه شائبهای در نیتش وارد شود، مرتباً ميگفت: «اگر خدا قبول كند»، و ما فكر ميكردیم: چرا خدا قبول نكند؟ خلوص، معیار قبولی اعمال است و جبهه جای روی و ریا نیست. جایی كه انسان خودرا همواره در محضر خدا ميیابد، شائبه، همچون برفی كه در تابش آفتاب بماند، ذوب ميشود.
رانندهی كامیونی از اسارت سربازان بعثی خاطرهای تعریف ميكند.
صحبتهای شیرین آن رانندهی كامیون و چهرهی مهربانش بسیار آشنا مينمود. كجا او را دیده بودیم؟ در جبهه همهی چهرهها آشناست، چرا كه اغیار را بدانجا راهی نیست. همه همپیمانان تو هستند، همپیمانان ازلی، و آنچه بدین آشنایی گواهی ميدهد فطرت است. اما این آشنایی، تو گویی وجه دیگری نیز داشت و به گذشتهای بسیار نزدیكتر باز ميگشت. درست فكر كن: دو شب پیش، ساعت سه بعد از نیمهشب. درست فكر كن.
درست فكر كن: دو شب پیش، ساعت سه بعد از نیمهشب. خوب فكر كن:
شلمچه، روز سوم عملیات كربلای پنج
طلایهداران سپاه صبح سررسیدهاند و ظلمت را تا پنهانترین زوایای دیار عدم بازپس ميرانند. جهان در انتظار عدالت است.
خون حیات از شریانهای جادهها در تن پرقدرت سپاه عشق پخش ميشود و از قلب تا سرانگشتها به یكدیگر پیوند ميخورد. حیاتِ شاخه و برگ و گل ازریشه است و اگر ساقه نباشد، ریشه را با شاخ و برگ و گل پیوندی نیست.
لحظهای نبود كه جریان رفت و آمد قطع شود، و از خدا بخواهیم كه اینچنین لحظهای هرگز نباشد. مگر نه این است كه حیات عدالت و عشق به همین نبرد وابسته است و از همین مطلع است كه نور حق در وسعت زمان و مكان متجلی ميگردد؟ در اثنای صحبت ما با آن طلبهی خوشروی جوان، یك بیل مكانیكیبه كندی لاكپشت از جاده عبور كرد و پیوسته با آن، تداركاتيهای جهاد اصفهان سر رسیدند. بهراستی چگونه این شریان جادهها از قلب سپاه عشق به سرانگشتهای آن پیوند خوردهاست؟
بیست و دوم دی ماه، روز سوم عملیات، در كنار میدان امام رضا تپهای از خاك وجود داشت كه لحظه به لحظه كوچكتر ميشد. اگر تسخیر دژ اول عراق در محور شلمچه شگفتآور است، نگهداری آن با شگفتی بیشتری همراه است. اما عصر ما عصر شگفتيهاست و اگر كسی ميخواهد قدرت سپاه اسلام را ببیند بدینجا بیاید.
در كنار میدان امام رضا تابلویی بود كه همهی پیام ما را به تاریخ در خود نوشته داشت: «با وضو وارد شوید.» رمز و راز قدرت ما در ایمان است و ذره به ذرهی خاك مطهر این كربلا بر آن شهادت ميدهد. هیچ مانعی در برابر ایمان تاب نميآورد.
اگر تسخیر دژ اول عراق دشوار بود، نگهداری آن دشوارتر است؛ و درست در همینجاست كه وظیفهی مهندسی _ رزمی بیش از پیش آشكار ميگردد. روز سوم عملیات، پیش از آنكه رژیم بعث فرصت هرگونه ضدحملهای پیدا كند، شبكهای از راههای تداركاتی و مجموعهی مستحكمی از تأسیسات دفاعی، دژ تسخیرشده را شكستناپذیر ساخته بود.
رانندهی یك لودر پیاده ميشود.
- جاده دارین ميزنین برای رزمندهها؟
- بله، اگه خدا قبول كنه.
- همیشه به جبهه ميآیید؟
- بله، اگه خدا قبول كنه.
لودرچی جوان از ترس آنكه شائبهای در نیتش وارد شود، مرتباً ميگفت: «اگر خدا قبول كند»، و ما فكر ميكردیم: چرا خدا قبول نكند؟ خلوص، معیار قبولی اعمال است و جبهه جای روی و ریا نیست. جایی كه انسان خودرا همواره در محضر خدا ميیابد، شائبه، همچون برفی كه در تابش آفتاب بماند، ذوب ميشود.
رانندهی كامیونی از اسارت سربازان بعثی خاطرهای تعریف ميكند.
صحبتهای شیرین آن رانندهی كامیون و چهرهی مهربانش بسیار آشنا مينمود. كجا او را دیده بودیم؟ در جبهه همهی چهرهها آشناست، چرا كه اغیار را بدانجا راهی نیست. همه همپیمانان تو هستند، همپیمانان ازلی، و آنچه بدین آشنایی گواهی ميدهد فطرت است. اما این آشنایی، تو گویی وجه دیگری نیز داشت و به گذشتهای بسیار نزدیكتر باز ميگشت. درست فكر كن: دو شب پیش، ساعت سه بعد از نیمهشب. درست فكر كن.
درست فكر كن: دو شب پیش، ساعت سه بعد از نیمهشب. خوب فكر كن:
- دسته بندی
- اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند