Write For Us

شاهنامه فردوسی با آناهیتا الف -شاهنامه خوانی قسمت سوم شاهنامه ابومنصوری

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
2 نمایش
Published
سلام به روی ماهتون

خیلی خوش اومدید به سومین دورهمی شاهنامه خوانی مون

اگر قسمت های قبلی رو ندیدین توی همین پلی لیست میتونید پیداشون کنید
لایک و کامنت و سابسکرایب هم یادتون نره

در این قسمت با هم از فردوسی بزرگ میشنویم که ماجرای نوشتن کتاب شاهنامه چی بوده و اینکه داستانهای شاهنامه از کجا اومده و درباره ی چیه!

چرا شاهنامه انقدر گرانبهاست و فردوسی برای همه دنیا به خصوص ما هم زبان هاش انقدر عزیز
و ارجمنده؟

یکی از بیشمار دلیل هاش ، «دغدغه ی فردوسیه» ، نسبت به شعرای دیگه!
یعنی فردوسی نسبت به شاعرای دیگه یک سبک فکری و یک فلسفه ی متفاوتی داره به خصوص نسبت به شاعران هم دوره ی خودش .
حالا تفاوت عمده ی اینا در چیه؟ در اینه که فردوسی شعر رو به هدف حفظ گنجینه ی ارزشمند فرهنگ و زبان مردم ایران زمین سروده و نگاهش به اثرش نگاه فراتاریخی بود .
مفاهیمی که فردوسی در شاهنامه مطرح میکنه اصول ریشه ای و اساسی فرهنگ ماست که به خاطر وجود همین کتاب خیلی هاش حفظ شده و به یاد مونده و
فردوسی به یک نفر فکر نمی کرده بلکه به فکر همه ی ما بوده به فکر این بوده که من امروزی که کتابش رو می خونم چیزی رو از گذشته ی سرزمینم بدونم که به رشد امروزم کمک می کنه
و باعث گم نشدن من در بالا و پایین تاریخ بشه
حالا این من رو بردارید و به جاش تک تک مردم رو بگذارید.

در حالیکه اکثر شاعران دیگه چه هم دوره فردوسی و چه در قرون بعدی خودشون رو غرق مدیحه سرایی و پاچه خواری شاهان و درباریان میکردند و اکثر اشعاری که ازشون میشنویم هیچ لطفی برای شنونده ی این زمانی نداره
شما به این شعر دقت کنید :

ای جهان آرای شاهی کز تو خواهد روز رزم ... پیل آشفته امان و شیر شرزه زینهار

کار زاری کاندر او شمشیر تو جنبنده گشت ... سربسر کاریز خون گشت آن مصاف کار زار

گر نسیم جود تو بر روی دریا بروزد ... آفتاب از روی دریا زر برانگیزد بخار

ور سموم خشم تو بر ابر و باران درفتد...از تف آن ابر آتش گردد و باران شرار

ور خیال تیغ تو اندر بیابان بگذرد...از بیابان تا به حشر الماس برخیزد غبار

چون تو از بهر تماشا بر زمینی بگذری....هر بنایی زان زمین گردد بنای افتخار

روز میدان گر ترا نقاش چین بیند به رزم....خیره گردد، شیر بنگارد همی جای سوار

این شعر از فرخی بود در دیوان فرخی ص 178 میتونید پیداش کنید نکته ی خنده دار بعد از خوندن این همه مدح و تعریف و تمجید چیه؟ اینکه این آقای فرخی این شعر رو در وصف شخصی نوشته که هرگز ندیدتش!
و به گفته ی نظامی عروضی بعد از سرودن یک شبه ی این شعر (شعر بلندیه و من بخشی ازش رو گذاشتم) ، چهل و دو تا اسب و دو تا خیمه و یه عالمه لباس و چیزهای دیگه جایزه میگیره و این کار میشه شغل دائمیش!!
و در مقابل این وضعیت فردوسی بعد از سی یا سی و پنج سال رنج و سرودن 60هزار بیت شعر اصیل و ارزشمند و ماندگار چی نصیبش میشه؟
هیچ ! چون از کل این 60هزار بیت حتی 100 بیت هم برای مدیحه سرایی هیچ شاهی نبوده!


، در قسمت بعدی این مساله رو حسابی باز میکنم براتون.

نسخه کتاب : شاهنامه به تصحیح آقای جلال خالقی مطلق – نیویورک 1366

موسیقی آغازین : ضربی در مایه نواست و توسط دوست هنرمندم آقای «علیرضا سلگی» ساخته و نواخته شده.


گفتار اندر فراهم آوردن کتاب
سخن هر چه گویم همه گفته‌اند..........بر باغ دانش همه رُفته‌اند
اگر بر درخت برومند جای..........نیابم که از بر شدن نیست ای
توانم مگر پایگه ساختن..........برِ شاخِ آن سروِ سایه فگن
کسی کو شود زیر نخل بلند..........همان سایه زو بازدارد گزند
ازین نامور نامه ی شهریار..........بمانم به گیتی یکی یادگار
تو این را دروغ و فسانه مدان..........به یکسان رَوِشنِ زمانه مدان
ازو هرچه اندرخورد با خرد..........دگر بر ره رمز معنی برد
یکی نامه بود از گه باستان..........فراوان بدو اندرون داستان
پراگنده در دست هر موبدی..........ازو بهره‌ای نزد هر بخردی
یکی پهلوان بود دهقان نژاد..........دلیر و بزرگ و خردمند و راد
پژوهنده ی روزگار نُخُست..........گذشته سخنها همه باز جست
ز هر کشوری موبدی سالخوَرد..........بیاورد کاین نامه را یاد کرد
بپرسیدشان از کَیان جهان..........وُزان نامداران فرخ مِهان
که گیتی به آغاز چون داشتند..........که ایدون به ما خوار بگذاشتند
چگونه سرآمد به نیک اختری..........بر ایشان همه روز گُنداوری
بگفتند پیشش یکایک مهان..........سخن های شاهان و گشت جهان
چو بشنید ازیشان سپهبد سَخُن..........یکی نامور نامه افکند بن
چنین یادگاری شد اندر جهان..........برو آفرین از کِهان و مِهان


گفتار اندر داستان ابومنصور دقیقی
چون از دفتر این داستان ها بسی..........همی خواند خواننده بر هر کسی
جهان دل نهاده برین داستان..........همان بخردان نیز و هم راستان
جوانی بیامد گشاده زبان..........سخن گفتن خوب و طبعی روان
به شعر آرم این نامه را گفت من..........ازو شادمان شد دل انجمن
جوانیش را خوی بد یار بود..........همه ساله با بد به پیگار بود
برو تاختن کرد ناگاه مرگ..........نهادش به سر بر یکی تیره ترگ
بدان خوی بد جان شیرین بداد..........نبود از جهان دلش یک روز شاد
یکایک ازو بخت برگشته شد..........به دست یکی بنده بر کشته شد
برفت او و این نامه ناگفته ماند..........چنان بخت بیدار او خفته ماند

اگر این ویدیو رو دوست داشتید به دوستان تون معرفی کنید و سابسکرایب و لایک و کامنت یادتون نره
من از شما انرژی میگیرم

بوس به روی ماهتون
دسته بندی
تفریح و سرگرمی
برچسب
شاهنامه فردوسی, حکیم ابوالقاسم فردوسی, حکیم سخن
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند