Write For Us

عذرخواهی تحقیرآمیز از ترس جنگ با ایران - شاهنامه فردوسی 38 - شاهنامه خوانی آناهیتا الف

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
2 نمایش
Published
شاهنامه فردوسی با آناهیتا الف
اپیزود38 - قسمت سی وهشتم

لینک کانال تلگرام
https://t.me/Alef_Anahita

درود بر شما
ازتون به خاطر نظرات پر مهرتون سپاسگزارم
لایک و سابسکراب فراموش نشه دوستان عزیز

به سلم و به تور آمد این آگهی
که شد روشن آن تخت شاهنشهی

دل هر دو بیداد شد پر نهیب
که اختر همی رفت سوی نشیب

نشستند هر دو پر اندیشگان
شده تیره روز جفاپیشگان

یکایک بران رایشان شد درست
کزان روی شان چاره بایست جست

که سوی فریدون فرستند کس
به پوزش کجا چاره این بود و بس

بجستند از آن انجمن هردوان
یکی پاک دل مرد چیره‌زبان

بدان مرد باهوش و با رای و سنگ
بگفتند با لابه و نام و ننگ

در گنج خاور گشادند باز
بدیدند هول نشیب از فراز

ز گنج کهن تاج زر خواستند
همه پشت پیلان بیاراستند

به گردونه‌ها بر چه مشک و عبیر
چه دینار و دیبا و خز و حریر

ابا پیل گردونکش و رنگ و بوی
ز خاور به ایران نهادند روی

هر آنکس که بد بر در شهریار
یکایک فرستادشان یادگار

چو پردخته‌شان شد دل از خواسته
فرستاده آمد برآراسته

چو دادند نزد فریدون پیام
نخست از جهاندار بردند نام

که جاوید باد آفریدون گرد
که فر کیی ایزد او را سپرد

سرش سبز باد و تنش ارجمند
منش برگذشته ز چرخ بلند

بگو کان دو بدخواه بیدادگر
پر از آب دیده ز شرم پدر

پشیمان شده داغ دل پر گناه
همی سوی پوزش نیابند راه

پیامی گزارم ز هر دو رهی
بدین برز درگاه شاهنشهی

ازیرا که خود چشم ایشان نبود
که گفتارشان کس بیارد شنود

چه گفتند دانندگان خرد
که هر کس که بد کرد کیفر برد

بماند به تیمار دل پر ز درد
چو ما مانده‌ایم ای شه زادمرد

نوشته چنین بودمان از بوش
به رسم بوش اندر آمد روش

هزبر جهانسوز و نر اژدها
ز دام قضا هم نیابد رها

و دیگر که بی باک و ناپاک دیو
ببرد دل از ترس گیهان خدیو

به ما بر چنان چیره شد رای او
که مغز دو فرزانه شد جای او

همی چشم داریم از آن تاجور
که بخشایش آرد به ما بر مگر

اگر چه بزرگست ما را گناه
به بی‌دانشی برنهد پیشگاه

و دیگر بهانه سپهر بلند
که گاهی پناهست و گاهی گزند

سیم دیو کاندر میان چون نوند
میان بسته دارد ز بهر گزند

اگر پادشا را سر از کین ما
شود پاک روشن شود دین ما

منوچهر را با سپاهی گران
فرستد به نزدیک خواهشگران

بدان تا چو بنده به پیشش به پای
بباشیم جاوید اینست رای

مگر کان درختی کزین کین برست
به آب دو دیده توانیم شست

بپوییم تا آب و رنجش دهیم
چو تازه شود تاج و گنجش دهیم

فرستاده آمد دلی پر سخن
سخن را نه سر بود پیدا نه بن

ابا پیل و با گنج و با خواسته
به درگاه شاه آمد آراسته

به شاه آفریدون رسید آگهی
بفرمود تا تخت شاهنشهی

به دیبای چینی بیاراستند
کلاه کیانی بپیراستند

نشست از بر تخت پیروزه شاه
چو سرو سهی بر سرش گرد ماه

ابا تاج و با طوق و باگوشوار
چنان چون بود در خور شهریار

خجسته منوچهر بر دست شاه
نشسته نهاده به سر بر کلاه

دو رویه بزرگان کشیده رده
سراپای یکسر به زر آزده

به زرین عمود و به زرین سپر
زمین کرده خورشیدگون سر به سر

به درگاه ایوان کشیده رده
به طوق و به زنجیر زرین دده

به یک دست بربسته شیر و پلنگ
به دست دگر زنده پیلان جنگ

برون آمد از کاخ شاپور گرد
فرستاده ی سلم را پیش برد

فرستاده چون دید درگاه شاه
پیاده دوان اندر آمد ز راه

چو نزدیک شاه آفریدون رسید
سر و تخت و تاج بلندش بدید

ز بالا فرو برد سر پیش اوی
همی بر زمین بر بمالید روی

گرانمایه شاه جهان کدخدای
به کرسی زرینش بر کرد جای

فرستاده بر شاه کرد آفرین
که ای نازش تاج و تخت و نگین

زمین گلشن از پایه ی تخت تست
هوا روشن از مایه ی بخت تست

همه بنده ی خاک پای توییم
همه پاک زنده برای توییم

چو با آفرین شاه بگشاد چهر
فرستاده پیشش بگسترد مهر

پیام دو خونی بگفتن گرفت
همه راستی ها نهفتن گرفت

گشاده زبان مرد بسیار هوش
بدو داده شاه جهاندار گوش

ز کردار بد پوزش آراستن
منوچهر را نزد خود خواستن

میان بستن او را بسان رهی
سپردن بدو تاج و تخت مهی

خریدن ازو باز خون پدر
به دیبا و دینار و تاج و کمر

فرستاده گفت و سپهبد شنید
مر آن بند را پاسخ آمد کلید

چو بشنید شاه جهان کدخدای
پیام دو فرزند ناپاک رای

یکایک بمرد گرانمایه گفت
که خورشید را چون توانی نهفت

نهان دل آن دو مرد پلید
ز خورشید روشن‌تر آمد پدید

شنیدم همه هر چه گفتی سخن
نگه کن که پاسخ چه یابی ز بن

بگو آن دو بی‌شرم ناباک را
دو بیداد و بد مهر و ناپاک را

که گفتار خیره نیرزد به چیز
ازین در سخن خود نرانیم نیز

اگر بر منوچهرتان مهر خاست
تن ایرج نامورتان کجاست

که کام دد و دام بودش نهفت
سرش را یکی تنگ تابوت جفت

کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر بر ساختید

نبینید رویش مگر با سپاه
ز پولاد بر سر نهاده کلاه

ابا گرز و با کاویانی درفش
زمین کرده از سم اسپان بنفش

سپهدار چون قارن رزم خواه
چو شاپور نستوه پشت سپاه

به یکدست بر یادخسرو به پای
چو شیروی شیراوزنش رهنمای

به دست دگر سرو شاه یمن
به پیش سپاه اندرون رای زن

درختی که از کین ایرج برست
به خون بار و برگش بخواهیم شست

از آن تاکنون کین او کس نخواست
که پشت زمانه ندیدیم راست

نه خوب آمدی با دو فرزند خویش
که من جنگ را کردمی دست پیش

کنون زان درختی که دشمن بکند
برومند شاخی برآمد بلند

بیاید کنون چون هزبر ژیان
به کین پدر تنگ بسته میان

ابا نامداران لشکر به هم
چو سام نریمان و گرشاسب جم

سپاهی که از کوه تا کوه جای
بگیرند و کوبند گیتی به پای

و دیگر که گفتند باید که شاه
ز کین دل بشوید، ببخشد گناه

که بر ما چنین گشت گردان سپهر
خرد خیره شد، تیره شد جای مهر



کتابی که من ازش میخونم ، نسخه ای از کتاب شاهنامه فردوسی به تصحیح آقای جلال خالقی مطلق است
از انتشارات Bibliotheca Persica
(The State of New York University Press)
در نیویورک 1366

موسیقی آغازین :
قطعه ای در مایه ی نواست که توسط هنرمند گرامی آقای علیرضا سلگی به صورت اختصاصی برای این مجموعه ساخته و نواخته شده.

the intro music is written and played by Mr. ALIREZA SOLGI
دسته بندی
تفریح و سرگرمی
برچسب
شاهنامه فردوسی, شاهنامه خوانی, حکیم سخن
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند