Write For Us

هزار و یک شب با آناهیتا الف - قسمت اول - داستان شهرباز و شاه زمان

E-Commerce Solutions SEO Solutions Marketing Solutions
2 نمایش
Published
سلام به روی ماهتون
خوش اومدید به اولین دورهمی هزار و یک شب مون
توی این قسمت هنوز شهرزاد وارد داستان نشده و این ، قصه ی دوتا شاهزاده ست از شاهزادگان ساسانی و قصه ی پدید اومدن هزار و یک شب قصه گویی شهرزاد...
کتابی که من ازش داستان رو براتون میخونم کتاب هزار و یک شب ، ترجمه از الف لیله و لیله جلد اول به همت محمد رمضانی دارنده ی کلاله ی خاور هست که در تهران به سال 1315 چاپ شده .
در این چاپ از کتاب تلاش شده که حداقل حذفیات و سانسور اعمال بشه و اگر اهل مطالعه هزار و یک شب باشید میتونید تفاوت این خوانش رو با اونچه که قبلا مطالعه کردید ببینید و لذت ببرید!
در نسخه هایی که من تا بحال خوندم حتی همین حکایت اول داستان پر از سانسور بوده ، و چقدر من حرص خوردم هر بار که کتابی رو به امید داستان اصلی باز کردم و متوجه اعمال تغییرات و ممیزی های احمقانه شدم!
حالا اما میدونم این نسخه پایبندی رو به داستان اصلی حفظ کرده و خیالم از این بابت راحته و امیدوارم شما هم از شنیدن یک داستان اروتیک و بی پرده اما پر از رمز و راز و آشنا شدن با مفاهیم قدیمیش لذت ببرید.
رفع تکلیف (دیس کلایمر) : اگر یادتون باشه در داستان زهره و منوچهر ایرج میرزا اینو گفتم که از شعرای صد سال پیش نمیتونیم توقع نگاه امروزی و پست مدرن داشته باشیم و باید موقع خوندن حواسمون به تاریخ اثر باشه ، حالا در مورد هزار و یک شب هم داستان همینه با این تفاوت که کتاب هزار و یک شب صدها سال از شعر ایرج میرزا قدیمی تره و اگر در اثری با این قدمت دنبال مفاهیم امروزی مثل برابری جنسیتی و ارزش برابر تمام انسان ها و بد بودن خشونت و امثال اینها باشیم مثل اینه که بریم موزه و بگیم چرا آثار به جا مونده از تمدن های قدیمی انقدر کهنه و رنگ رو رفته هستند!!!
خب دیگه بریم سراغ متن این قسمت :
آغاز داستان
حکایت شهرباز و برادرش شاه زمان
چنین گویند که ملکی از ملوک آل ساسان سلطان جزایر هند و چين بود و دو پسر دلير و دانشمند داشت: یکی را شهرباز و دیگری را شاه زمان گفتندی.
شهرباز که برادر مهتر بود، به داد و دلیری جهان بگرفت و شاه زمان پادشاهی سمرقند داشت و هر دو بیست سال در مقرّ سلطنت خود به شادی گذاشتند. پس از آن شهرباز آرزوی دیدار برادر کرده و وزیر خود را به احضار او فرمان داد. وزیر برفت و پیغام بگذارد. شاه زمان همان روز خرگاه بیرون فرستاده، روز دیگر مملکت به وزیر خود سپرد و با وزیر برادر از شهر بیرون شد و در لشکر گاه فرود آمد. شبانگاه یاد آمدش گوهری که به هدیه برادر برگزیده بود بر جای مانده، با دو تن از خاصان به شهر بازگشت و به قصر اندر شد. خاتون را دید که با غلامک زنگی در آغوش یکدیگر خفته اند.
ستاره به چشم اندرش تیره شد. در حال تیغ بر کشیده هردو را بکشت و به لشکرگاه باز گشت.بامدادان کوس رحیل بزدند.
همه روزه شاه زمان از این حادثه اندوهگین میرفت تا به دارالملک برادر رسید. شهرباز به ملاقات او بشتافت و به دیدارش شاد گشته از هر سوی سخن میراند. ولی شاه زمان را کردار غلام و خاتون از خاطر به در نمیرفت و پیوسته محزون و خاموش بود.
شهرباز گمان کرد که خاموشی و حزن او را سبب دوری وطن و پيوندان است. زبان از گفتار در کشید و به حال خویشتنش گذاشت.
پس از چند روز گفت: ای برادر، چون است که تنت نزار و گونه ات زرد می شود؟
شاهزمان گفت:
گر من زغم حکایت آغاز کنم..............با خود دل خلقی به غم انباز کنم
خون در دل من فسرده بینی ده توی...............چون غنچه اگر من سر دل باز کنم
شهرباز گفت: همان به که به نخجیر شویم، شاید دل را نشاط پدید آید.
شاهزمان گفت:
گر روی زمین تمام شادی گیرد.................ما را نبود به نیم جو بهره از آن
شهرباز چون این بشنید خود به نخجیر شد و شاهزمان در منظره ای که در باغ نگریستی ملول نشسته بود که ناگاه زن برادر با بیست کنیزک ماه روی و بیست غلام زنگی به باغ شدند و تفرج کنان همی گشتند، تا در کنار حوض کمرها گشوده جامه ها بکندند. خاتون آواز داد که: یا مسعود! غلامی آمد گران پیکر و سیاه.
خاتون با او هم آغوش گشت.
پس از آن خاتون در زیر غلام بخفت چنانچه گویی حوری است به زیر اندر و دیوی به زیر بر(توی خوندنم این «به زیر بر» رو نگفتم) و هریکی از آن غلامان نیز با کنیزی بیامیختند و تا پسین در آمیزش و بوس و کنار بودند.
زنگی گهران میان گلزار اندر......................لب بر لب لعبتان فرخار اندر
گفتی که به گلشن اندرون زاغانند...................برگ گل سرخشان به منقار اندر

دوستان عزیزم اگر از دیدن این ویدیو لذت بردید حتما لایک کنید و کامنت بگذارید و سابسکرایب هم فراموش نکنید
چون من از شما انرژی میگیرم

تا قسمت بعدی مراقب خودتون باشید
بوس به روی ماهتون
دسته بندی
تفریح و سرگرمی
برچسب
هزار و یک شب, شهرزاد, شهرزاد قصه گو
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند