روایت فتح، مجموعه اول (طریق وصل 4)، حزب الله
قسمتی از متن
تربت پاك خوزستان، پوشيده از شقايقهاي سرخ، بار ديگر ميزبان قدوم مباركي است كه راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند و اين شقايقهاي سرخ نيز كه تو گويي با خون آبياري شدهاند، بر همان پيماني شهادت ميدهند كه حزب الله را بدين خطه كشانده است؛ همان پيماني كه رجالي از مؤمنين با حق بستهاند و در همهي طول تاريخ بر آن پايمردي ورزيدهاند.
تربت پاك خوزستان، پوشيده از شقايقهاي سرخ، بار ديگر ميزبان قدوم مباركي است كه راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند: حزب الله؛ مرداني كه تندباد عواصف آنان را نميلرزاند، از جنگ خسته نميشوند، ترسي به دل راه نميدهند، بر خدا توكل ميكنند و عاقبت نيز از آن متقين است.
اسوهي حزبالله ابوالفضل العباس (ع) است و درس وفاداري را از او آموختهاند. وقتي با اين جوانان سخن از عباس ميگويي، در دل خود جراحتي هزار و چند صد ساله را باز مييابند كه هنوز بهخون تازه آغشته است؛ جراحت كربلا را ميگويم.
اكنون وعدهي خداوند تحقق يافته است و قومي را مبعوث ساخته كه محبوب او هستند و او نيز محبوب آنهاست، و چه چيزي خوشتر از ملامتي كه در راه محبوب كشند؟ آماده شو برادر، جراحت كربلا هنوز هم تازه است و تا آن خونخواه مقتول كربلا نيايد، اين جراحت التيام نميپذيرد.
غروب سر رسيده است و تا شب، تا پايان انتظار، فاصلهاي نيست. گوش كن! صداي تپش مشتاقانهي قلبهايشان را ميشنوي؟ برادران، اين قلب تاريخ است كه در سينهي شما ميتپد.
حزب الله اهل ولايت است و اهل ولايتبودن دشوار است؛ پايمردي ميخواهد و وفاداري. تربت پاك خوزستان، پوشيده از شقايقهاي سرخ، بار ديگر ميزبان قدوم مباركي است كه راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند و اين شقايقهاي سرخ نيز كه تو گويي با خون آبياري شدهاند، بر همان پيماني شهادت ميدهند كه حزب الله را بدين خطه كشانده است؛ همان پيماني كه رجالي از مؤمنين با حق بستهاند ودر همهي طول تاريخ بر آن پايمردي ورزيدهاند. اكنون وعدهي خداوند تحقق يافته است و قومي را مبعوث ساخته كه محبوب او هستند و او نيز محبوب آنهاست، و چه چيزي خوشتر از ملامتي كه در راه محبوب كشند؟
امشب، سكوت شب رازدار دعاهايي است كه تا عرش صعود مييابند و زمين را به آسمان متصل ميكنند. اي نخلها، اي رود، اي نسيم، اي آنان كه با نظام تسبيحيِ عالم وجود در پيونديد، با ما كه اين پيوند نداريم بگوييد كه تقدير چيست و قضاي الهي بر چه گذشته است.
هزارها سال از هبوط انسان ميگذرد و در اين پهنهي تاريخ كه صحنهي گذار از باطل به سوي حق است چه ظلمها كه نرفته است و چه خونهاي مطهر كه بر زمين نريخته است! پروردگارا، تو در جواب فرشتگان فرمودي: «اني اعلم ما لا تعلمون _ من چيزي ميدانم كه شما نميدانيد.»(١) پروردگارا، چگونه تو را شكر گوييم كه ما را در اين عصر كه پهنهي تفسير اين آيت رباني است به گذرگاه زمان كشاندهاي؟
شور و اشتياق بچهها قابل توصيف نيست. آنان با آنچنان شوق و شوري به صحنههاي مقدم نبرد ميشتابند كه تو گويي نه ظاهر، كه باطن را ميبينند؛ اگرنه، ظاهر جنگ كه زيبا نيست. آنها دل به حق خوش دارندو چهرههاي شادابشان حكايت از عمق آگاهيشان دارد.
قسمتی از متن
تربت پاك خوزستان، پوشيده از شقايقهاي سرخ، بار ديگر ميزبان قدوم مباركي است كه راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند و اين شقايقهاي سرخ نيز كه تو گويي با خون آبياري شدهاند، بر همان پيماني شهادت ميدهند كه حزب الله را بدين خطه كشانده است؛ همان پيماني كه رجالي از مؤمنين با حق بستهاند و در همهي طول تاريخ بر آن پايمردي ورزيدهاند.
تربت پاك خوزستان، پوشيده از شقايقهاي سرخ، بار ديگر ميزبان قدوم مباركي است كه راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند: حزب الله؛ مرداني كه تندباد عواصف آنان را نميلرزاند، از جنگ خسته نميشوند، ترسي به دل راه نميدهند، بر خدا توكل ميكنند و عاقبت نيز از آن متقين است.
اسوهي حزبالله ابوالفضل العباس (ع) است و درس وفاداري را از او آموختهاند. وقتي با اين جوانان سخن از عباس ميگويي، در دل خود جراحتي هزار و چند صد ساله را باز مييابند كه هنوز بهخون تازه آغشته است؛ جراحت كربلا را ميگويم.
اكنون وعدهي خداوند تحقق يافته است و قومي را مبعوث ساخته كه محبوب او هستند و او نيز محبوب آنهاست، و چه چيزي خوشتر از ملامتي كه در راه محبوب كشند؟ آماده شو برادر، جراحت كربلا هنوز هم تازه است و تا آن خونخواه مقتول كربلا نيايد، اين جراحت التيام نميپذيرد.
غروب سر رسيده است و تا شب، تا پايان انتظار، فاصلهاي نيست. گوش كن! صداي تپش مشتاقانهي قلبهايشان را ميشنوي؟ برادران، اين قلب تاريخ است كه در سينهي شما ميتپد.
حزب الله اهل ولايت است و اهل ولايتبودن دشوار است؛ پايمردي ميخواهد و وفاداري. تربت پاك خوزستان، پوشيده از شقايقهاي سرخ، بار ديگر ميزبان قدوم مباركي است كه راه تاريخ را به سوي نور ميگشايند و اين شقايقهاي سرخ نيز كه تو گويي با خون آبياري شدهاند، بر همان پيماني شهادت ميدهند كه حزب الله را بدين خطه كشانده است؛ همان پيماني كه رجالي از مؤمنين با حق بستهاند ودر همهي طول تاريخ بر آن پايمردي ورزيدهاند. اكنون وعدهي خداوند تحقق يافته است و قومي را مبعوث ساخته كه محبوب او هستند و او نيز محبوب آنهاست، و چه چيزي خوشتر از ملامتي كه در راه محبوب كشند؟
امشب، سكوت شب رازدار دعاهايي است كه تا عرش صعود مييابند و زمين را به آسمان متصل ميكنند. اي نخلها، اي رود، اي نسيم، اي آنان كه با نظام تسبيحيِ عالم وجود در پيونديد، با ما كه اين پيوند نداريم بگوييد كه تقدير چيست و قضاي الهي بر چه گذشته است.
هزارها سال از هبوط انسان ميگذرد و در اين پهنهي تاريخ كه صحنهي گذار از باطل به سوي حق است چه ظلمها كه نرفته است و چه خونهاي مطهر كه بر زمين نريخته است! پروردگارا، تو در جواب فرشتگان فرمودي: «اني اعلم ما لا تعلمون _ من چيزي ميدانم كه شما نميدانيد.»(١) پروردگارا، چگونه تو را شكر گوييم كه ما را در اين عصر كه پهنهي تفسير اين آيت رباني است به گذرگاه زمان كشاندهاي؟
شور و اشتياق بچهها قابل توصيف نيست. آنان با آنچنان شوق و شوري به صحنههاي مقدم نبرد ميشتابند كه تو گويي نه ظاهر، كه باطن را ميبينند؛ اگرنه، ظاهر جنگ كه زيبا نيست. آنها دل به حق خوش دارندو چهرههاي شادابشان حكايت از عمق آگاهيشان دارد.
- دسته بندی
- اندیشه و حکمت
وارد شوید یا ثبت نام کنید تا دیدگاه ارسال کنید.
اولین نفری باشید که دیدگاه ارائه می کند